در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت هفدهم out of london( دوتا عکسه بگید کدوم کیوت تره)

۱۲ نظر گزارش تخلف
Fumiko
Fumiko

بچه ها بستنى هاشونو خوردن و دور هم نشستن و یکم خاطره گفتن و خندیدن . بعد هم هر کى رفت سر کار و زندگى خودش.
پائول اول رفت و به یکى از شاگرداى ویالونش سر زد و تا حدى به خاطر تنبلى اون بچه باهاش دعوا کرد ... بعد حوالى ساعت ٨ برگشت خونش. یکم دور و برو جمع و جور کرد و بعد براى همه ى کسایى که میراندا گفته بود ایمیل و داد و دعوتشون کرد..
ساعت ٩ شب بود و افراد غیر عادى اکیپ یعنى ؛ میراندا ، سان ، آلما، آکینا ، بجز یورى به علاوه ى مهموناى ویژه ؛ الکس و پوریا ، روى مبل هاى راحتى خونه پائول نشسته بودن و همه در سکوت بودن.
بعد از مدتى میراندا لبخندى زد و سکوت رو شکست :( خب!)خیلى زود لبخندش محو شد ( باید سریع بریم سر اصل مطلب...)
آکینا پرید وسط بحث:( چرا پس به یورى نگفتید بیاید)
_چون اون الان نزدیک ترین فرد به بلکاست... بهتره فعلا استرس نگیره..
پوریاخطاب به میراندا با کمى صداى بلند گفت:( پس موضوع بلکاست درسته؟) میراندا لبخندى زد و گفت :( خوشحالم با من راحت تر صحبت میکنى ) پوریا هم غرولندى کرد و ساکت شد...
سان کمى عصبى گفت:(هوى حکیم دانا فرصت بده حرفشو بزنه)
میرندا نفس عمیقى کشید و خطاب به پوریا و الکس گفت:( خب .. حتما فهمیدید که من انسان نیستم .. خب من یه نیمه خون آشامم...) مکثى کرد و درواقع به اون دوتا فرصت تعجب کردن و سوال پرسیدنو داد..
الکس:( پس... تو نصفت آدم و نفصت یه هیولاس که من تا همین الان باور نداشتم وجود داشته باشن؟) بعد بهت زده روى مبل لم داد و منتظر بقیه حرفاش شد
_درواقع همه ى کسایى که اینجان به نوعى غیر عادین.. پائول میتونه نامرئى بشه ، سان با حیوونا خرف میزنه، آلما حس شیشمش بیش از حد معمول و ارواحو حس میکنه ، آکینا تا حدى تو هوا معلق میتونه بمونه، یورى هم قدرت پرش بالاى داره..
پوریا:( پس .. درواقع این یه کیپ از شگفت انگیزانه تا دوستا ... )
_آه..آره تا حدى (لبخندى کمرنگ زد و دوباره جدى شد) ولى الان مشکل ما بلکاست ... اون یه شکارچى گرگینس... و براى شکار اومده.
همه متعجب و کمى ترسیده به میراندا زل زدن..
آلما با صداى بلند گفت :( غیر ممکنه!!!) پوریا با بهت زدگى گفت:(پس اون تفنگا براى اینکار بود؟؟!!)
آلما با تعجب به پوریا زل زد و گفت :( تفففففنننگ؟؟!!!)
الکس ملتمسانه پرسید:( و. ولى.. عیبى نداره نه ؟؟.. خب اون میخواد فقط چند تا گرگ بکشه..)

نظرات (۱۲)

Loading...

توضیحات

قسمت هفدهم out of london( دوتا عکسه بگید کدوم کیوت تره)

۸ لایک
۱۲ نظر

بچه ها بستنى هاشونو خوردن و دور هم نشستن و یکم خاطره گفتن و خندیدن . بعد هم هر کى رفت سر کار و زندگى خودش.
پائول اول رفت و به یکى از شاگرداى ویالونش سر زد و تا حدى به خاطر تنبلى اون بچه باهاش دعوا کرد ... بعد حوالى ساعت ٨ برگشت خونش. یکم دور و برو جمع و جور کرد و بعد براى همه ى کسایى که میراندا گفته بود ایمیل و داد و دعوتشون کرد..
ساعت ٩ شب بود و افراد غیر عادى اکیپ یعنى ؛ میراندا ، سان ، آلما، آکینا ، بجز یورى به علاوه ى مهموناى ویژه ؛ الکس و پوریا ، روى مبل هاى راحتى خونه پائول نشسته بودن و همه در سکوت بودن.
بعد از مدتى میراندا لبخندى زد و سکوت رو شکست :( خب!)خیلى زود لبخندش محو شد ( باید سریع بریم سر اصل مطلب...)
آکینا پرید وسط بحث:( چرا پس به یورى نگفتید بیاید)
_چون اون الان نزدیک ترین فرد به بلکاست... بهتره فعلا استرس نگیره..
پوریاخطاب به میراندا با کمى صداى بلند گفت:( پس موضوع بلکاست درسته؟) میراندا لبخندى زد و گفت :( خوشحالم با من راحت تر صحبت میکنى ) پوریا هم غرولندى کرد و ساکت شد...
سان کمى عصبى گفت:(هوى حکیم دانا فرصت بده حرفشو بزنه)
میرندا نفس عمیقى کشید و خطاب به پوریا و الکس گفت:( خب .. حتما فهمیدید که من انسان نیستم .. خب من یه نیمه خون آشامم...) مکثى کرد و درواقع به اون دوتا فرصت تعجب کردن و سوال پرسیدنو داد..
الکس:( پس... تو نصفت آدم و نفصت یه هیولاس که من تا همین الان باور نداشتم وجود داشته باشن؟) بعد بهت زده روى مبل لم داد و منتظر بقیه حرفاش شد
_درواقع همه ى کسایى که اینجان به نوعى غیر عادین.. پائول میتونه نامرئى بشه ، سان با حیوونا خرف میزنه، آلما حس شیشمش بیش از حد معمول و ارواحو حس میکنه ، آکینا تا حدى تو هوا معلق میتونه بمونه، یورى هم قدرت پرش بالاى داره..
پوریا:( پس .. درواقع این یه کیپ از شگفت انگیزانه تا دوستا ... )
_آه..آره تا حدى (لبخندى کمرنگ زد و دوباره جدى شد) ولى الان مشکل ما بلکاست ... اون یه شکارچى گرگینس... و براى شکار اومده.
همه متعجب و کمى ترسیده به میراندا زل زدن..
آلما با صداى بلند گفت :( غیر ممکنه!!!) پوریا با بهت زدگى گفت:(پس اون تفنگا براى اینکار بود؟؟!!)
آلما با تعجب به پوریا زل زد و گفت :( تفففففنننگ؟؟!!!)
الکس ملتمسانه پرسید:( و. ولى.. عیبى نداره نه ؟؟.. خب اون میخواد فقط چند تا گرگ بکشه..)