در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان:دختری از جنس بلور

۲ نظر
گزارش تخلف
*ST@R* GIRL*
*ST@R* GIRL*

فصل اول (قسمت 1)
-:نیکتااااااا؟!
-:هووم؟
-:پوووف بدو دیگه.
-:خیله خب اومدم.چقدر غر میزنی؟!
-:خب دوساعته منتظرتم.(کش چادرم وروی سرم تنظیم کردم وبا نیما از خانه خارج شدیم)و به سمت ایستگاه اتوبوس حرکت کردیم .بعداز کمی انتظار بالاخره اتوبوس اومدوما سوار شدیم...نیما برگشت سمتم و گفت :کجا پیاده می شیم؟!
-:نزدیک خیابان دارایی .
سرشو به معنی فهمیدن تکان میده و روی صندلی اش میشینه در بین راه به خرید هایی که باید انجام میدادیم فکر میکردم .بعداز رسیدن به مقصد وپیاده شدن از اتوبوس باهم به سمت لوازم خانگی مورد نظر رفتیم . روبه فروشنده:سلام خسته نباشید یک دست از این (به استکان کمر باریکی ساده ای اشاره می کنم که با نعلبکی اش در ویترین جای گرفته است )استکان نعلبکی رو برام آماده کنید(بعداز کمی مکث ادامه میدم )قیمتش که همون 45هزار تومانه درسته ؟
-:بله کاره ترکه
-:بله لطف کنین آمادش کنید می بریمش.(فروشنده سری به معنی فهمیدن حرفم تکان میده و مشغول آماده سازی سفارشمون میشه .بعداز چک کردن و سالم بودناستکان نعلبکی ها و حساب کردن مبلغش از مغازه خارج شدیم.
نیما:خب دیگه چی بخریم؟
-:نظرت راجبه سرویس کیف و کمربند چیه؟
-:اره خوبه باباهم دوست داره .
-: پس بریم همون و بخریم .
به سمت فروشگاه مورد نظر رفتیم وست قهوه ای سوخته ای که چرم بود رو خریدیم وبه خانه برگشتیم (فردا روزه پدر بود و منو نیما هم برای روز پدرخرید کردیم )

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

رمان:دختری از جنس بلور

۱۰ لایک
۲ نظر

فصل اول (قسمت 1)
-:نیکتااااااا؟!
-:هووم؟
-:پوووف بدو دیگه.
-:خیله خب اومدم.چقدر غر میزنی؟!
-:خب دوساعته منتظرتم.(کش چادرم وروی سرم تنظیم کردم وبا نیما از خانه خارج شدیم)و به سمت ایستگاه اتوبوس حرکت کردیم .بعداز کمی انتظار بالاخره اتوبوس اومدوما سوار شدیم...نیما برگشت سمتم و گفت :کجا پیاده می شیم؟!
-:نزدیک خیابان دارایی .
سرشو به معنی فهمیدن تکان میده و روی صندلی اش میشینه در بین راه به خرید هایی که باید انجام میدادیم فکر میکردم .بعداز رسیدن به مقصد وپیاده شدن از اتوبوس باهم به سمت لوازم خانگی مورد نظر رفتیم . روبه فروشنده:سلام خسته نباشید یک دست از این (به استکان کمر باریکی ساده ای اشاره می کنم که با نعلبکی اش در ویترین جای گرفته است )استکان نعلبکی رو برام آماده کنید(بعداز کمی مکث ادامه میدم )قیمتش که همون 45هزار تومانه درسته ؟
-:بله کاره ترکه
-:بله لطف کنین آمادش کنید می بریمش.(فروشنده سری به معنی فهمیدن حرفم تکان میده و مشغول آماده سازی سفارشمون میشه .بعداز چک کردن و سالم بودناستکان نعلبکی ها و حساب کردن مبلغش از مغازه خارج شدیم.
نیما:خب دیگه چی بخریم؟
-:نظرت راجبه سرویس کیف و کمربند چیه؟
-:اره خوبه باباهم دوست داره .
-: پس بریم همون و بخریم .
به سمت فروشگاه مورد نظر رفتیم وست قهوه ای سوخته ای که چرم بود رو خریدیم وبه خانه برگشتیم (فردا روزه پدر بود و منو نیما هم برای روز پدرخرید کردیم )