در حال بارگذاری ویدیو ...

شعر ناب حضرت حافظ

kermanshah_dozala
kermanshah_dozala

دلم جز مِهرِ مَه رویان، طریقی بر نمی‌گیرد

ز هر در می‌دهم پندش، ولیکن در نمی‌گیرد

خدا را ای نصیحتگو، حدیثِ ساغر و مِی گو

که نقشی در خیالِ ما، از این خوشتر نمی‌گیرد

بیا ای ساقی گُلرُخ، بیاور بادهٔ رنگین

که فکری در درونِ ما، از این بهتر نمی‌گیرد

صُراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند

عجب! گر آتشِ این زَرْق در دفتر نمی‌گیرد

من این دَلقِ مُرَقَّع را، بخواهم سوختن روزی

که پیرِ مِی فروشانش، به جامی بر نمی‌گیرد

از آن رو هست یاران را، صفاها با مِی لَعلَش

که غیر از راستی نقشی، در آن جوهر نمی‌گیرد

سر و چَشمی چُنین دلکَش، تو گویی چشم از او بردوز؟

برو کاین وعظ بی‌معنی، مرا در سر نمی‌گیرد

نصیحتگویِ رندان را، که با حکمِ قضا جنگ است

دلش بس تنگ می‌بینم، مگر ساغر نمی‌گیرد

میانِ گریه می‌خندم، که چون شمع اندر این مجلس

زبانِ آتشینم هست، لیکن در نمی‌گیرد

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

شعر ناب حضرت حافظ

۰ لایک
۰ نظر

دلم جز مِهرِ مَه رویان، طریقی بر نمی‌گیرد

ز هر در می‌دهم پندش، ولیکن در نمی‌گیرد

خدا را ای نصیحتگو، حدیثِ ساغر و مِی گو

که نقشی در خیالِ ما، از این خوشتر نمی‌گیرد

بیا ای ساقی گُلرُخ، بیاور بادهٔ رنگین

که فکری در درونِ ما، از این بهتر نمی‌گیرد

صُراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند

عجب! گر آتشِ این زَرْق در دفتر نمی‌گیرد

من این دَلقِ مُرَقَّع را، بخواهم سوختن روزی

که پیرِ مِی فروشانش، به جامی بر نمی‌گیرد

از آن رو هست یاران را، صفاها با مِی لَعلَش

که غیر از راستی نقشی، در آن جوهر نمی‌گیرد

سر و چَشمی چُنین دلکَش، تو گویی چشم از او بردوز؟

برو کاین وعظ بی‌معنی، مرا در سر نمی‌گیرد

نصیحتگویِ رندان را، که با حکمِ قضا جنگ است

دلش بس تنگ می‌بینم، مگر ساغر نمی‌گیرد

میانِ گریه می‌خندم، که چون شمع اندر این مجلس

زبانِ آتشینم هست، لیکن در نمی‌گیرد

موسیقی و هنر