در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۶۴

۴ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

-نه از اینجور فیلما میترسه..در ضِم جلو خودش بهش نگو نازی بدش میاد..
+چه آتویی دادی دستم..
-هار میشه ها بهش بگی نازی..
+چه بهتر..
-کرم نریز بچه..
+باز زد کانال کودک باز زد کانال کودک باز زد کانال کودک..
-مگه جیگری؟!
سرمو بردم عقب و گفتم+نیستم؟
خنده کنان گفت-دیوونه!..گفته باشم تو روسیه یهو غیبت بزنه من میدونم و تو..
+تو که همش پیش نازی ای منم حوصلم سر میره پیش اون..
-الانو نبین بریم اونجا از این بوتیک به اون بوتیکه..سردت نیست؟بدنت یخه..
+نه سردم نیست..تو سردته بریم تو..
-پاشو بریم..
بلند شدیم و رفتیم تو اتاق..ساعت یازده شده بود..خوابم گرفت..آراد گونمو بوسید و گفت-شبت بخیر نفسم..
تا خواست بره دستشو گرفتم و گفتم+کجا؟؟
-میرم پیش نازنین..
+من تنها بخوابم؟؟!
دستی به گردنش کشید و گفت-آخه..
پریدم وسط حرفش+برو من یجوری میخوابم..
-نمیشه ک..
+برو من میخوابم خودم..
-آرام تو تازه از دست کابوسات خلاص شدی..
+اتفاقی نمیوفته..برو..
-باشه ولی چیزی شد صدام کن..
رفت سمت در..یه قدم مونده وایساد..برگشت و گفت-نمیتونم تنهات بزارم..میترسم..
+اگه میرفتی خفت میکردم..
خندید و دستشو گذاشت پشت زانوم و بلندم کرد..چه کیفی میداد الان نازی بیاد و این صحنه رو ببینه..گذاشت منو رو تخت یک و نیم نفره..اتاق نازنین تختش دو نفره بود و این اتاقم ضاهرا اتاق مهمان بود..کنارم روی تخت دراز کشید..از پشت بغلم کرد..نفساشو پشت گردنم حس میکردم..سرشو برد تو‌ موهام..بوسه ای رو سرم کاشت..چشمامو بستم..
+دوست دارم خیلی زیاد..
--دلم یه چیزی میخواد..
+چی؟؟
-طعم لباتو..حیف که تا یه هفته نمیشه..بعد این سفر یه روز کامل در اختیار منی..
+به من چه؟!!میخواستی قرار سفر نزاری..
-دوس نداری با هم خوش بگذرونیم؟
+دوست دارم ولی نه هر خوشگذرونی ای..
-نترس عروسکم حد خودمو میدونم..
دیگه فقط صدای نفسای آراد به گوش میرسید..تو این سکوت کم کم خوابم برد..

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۶۴

۶ لایک
۴ نظر

-نه از اینجور فیلما میترسه..در ضِم جلو خودش بهش نگو نازی بدش میاد..
+چه آتویی دادی دستم..
-هار میشه ها بهش بگی نازی..
+چه بهتر..
-کرم نریز بچه..
+باز زد کانال کودک باز زد کانال کودک باز زد کانال کودک..
-مگه جیگری؟!
سرمو بردم عقب و گفتم+نیستم؟
خنده کنان گفت-دیوونه!..گفته باشم تو روسیه یهو غیبت بزنه من میدونم و تو..
+تو که همش پیش نازی ای منم حوصلم سر میره پیش اون..
-الانو نبین بریم اونجا از این بوتیک به اون بوتیکه..سردت نیست؟بدنت یخه..
+نه سردم نیست..تو سردته بریم تو..
-پاشو بریم..
بلند شدیم و رفتیم تو اتاق..ساعت یازده شده بود..خوابم گرفت..آراد گونمو بوسید و گفت-شبت بخیر نفسم..
تا خواست بره دستشو گرفتم و گفتم+کجا؟؟
-میرم پیش نازنین..
+من تنها بخوابم؟؟!
دستی به گردنش کشید و گفت-آخه..
پریدم وسط حرفش+برو من یجوری میخوابم..
-نمیشه ک..
+برو من میخوابم خودم..
-آرام تو تازه از دست کابوسات خلاص شدی..
+اتفاقی نمیوفته..برو..
-باشه ولی چیزی شد صدام کن..
رفت سمت در..یه قدم مونده وایساد..برگشت و گفت-نمیتونم تنهات بزارم..میترسم..
+اگه میرفتی خفت میکردم..
خندید و دستشو گذاشت پشت زانوم و بلندم کرد..چه کیفی میداد الان نازی بیاد و این صحنه رو ببینه..گذاشت منو رو تخت یک و نیم نفره..اتاق نازنین تختش دو نفره بود و این اتاقم ضاهرا اتاق مهمان بود..کنارم روی تخت دراز کشید..از پشت بغلم کرد..نفساشو پشت گردنم حس میکردم..سرشو برد تو‌ موهام..بوسه ای رو سرم کاشت..چشمامو بستم..
+دوست دارم خیلی زیاد..
--دلم یه چیزی میخواد..
+چی؟؟
-طعم لباتو..حیف که تا یه هفته نمیشه..بعد این سفر یه روز کامل در اختیار منی..
+به من چه؟!!میخواستی قرار سفر نزاری..
-دوس نداری با هم خوش بگذرونیم؟
+دوست دارم ولی نه هر خوشگذرونی ای..
-نترس عروسکم حد خودمو میدونم..
دیگه فقط صدای نفسای آراد به گوش میرسید..تو این سکوت کم کم خوابم برد..