برای نیکولا
من بلد نیستم درست حرف بزنم و اصلا هم نمیدونم چی بگم...ولی نیکولا تو اولین دوستم اینجا دلیل موندنم تو نماشا بودی تو همیشه یه انرژی مثبت خالص دور خودت داشتی که همه دوست داشتن مثل یه نور که بقیه رو جذب میکرد ولی متاسفانه چشمای کور ما هیچوقت نتونست بفهمه پشت اون نور چقدر خودت توی تاریکی تنها بودی و تو همیشه یه آدم قوی و محکم بودی که تمام درد ها و مشکلاتش رو بی صدا به دوش میکشید تو از اونا برای جلب ترحم استفاده نمیکردی تو خیلی خیلی قوی بودی و هستی و اما من به خاطر ندیدن اون همه درد پشت ظاهر محکم تو خودم رو نمیبخشم از خودم متنفرم من کسی بودم که خودش رو دوست تو خطاب میکرد ببخشید که تمام تلاشم رو نکردم تا عمق روح تورو درک کنم ببخشید که نتونستم...من اعتراف میکنم که اون لایق اسم دوست نبودم و نیستم من نفهم ترین و کم توجه ترین آدم و نزدیک به تو بودم که بتونم روح عمیقت رو درک کنم...
حالا که داری میری فقط میتونم آرزو کنم که اون آرامشی رو که همیشه به دیگران هدیه میدادی این بار خودت تجربه کنی. من همیشه به یاد آدم بزرگی میمونم که با وجود زخمهای عمیقش فقط بلد بود حال بقیه رو خوب کنه
هیچوقت فراموشت نمیکنم...
نظرات (۷۶)