غزلی ناب و زیبا از ملک خاتون قرن هشتم هجری قمری

کتاب داستان
کتاب داستان

دلبرا تا کی مرا داری ز وصل خود جدا
رحمتی کن بر من دلخسته از بهر خدا

نیک زارم در غم عشقت به تاریکی هجر
از من مسکین پیامی بر به یارم ای صبا

با دلارامم بگو تا کی جفا بر من کنی
بی وفا یارا ستم بر ما چرا داری روا

بر امید آنکه بر حال من اندازی نظر
بر سر کویت مقیمم روز و شب همچون گدا

من گدای کوی تو گشتم به بوی لطف تو
بر گدا آخر مکن چندین جفا ای پادشا

گشته‌ام بیگانه از بود و وجود خویشتن
تا شدم در کوی تو با روی خوبت آشنا

نرگس رعنای تو بربود از من جان و دل
در جهان یکتا شدم تا دیدم آن زلف دوتا

گفتم ای جان و جهان یک ره به وصلم شاد کن
گفت ای مسکین گدا از سر برون کن این هوا
#شعر #دکلمه #شعر #عاشقانه #مولانا #سعدی_شیرازی #غزل #ghazal

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

غزلی ناب و زیبا از ملک خاتون قرن هشتم هجری قمری

۰ لایک
۰ نظر

دلبرا تا کی مرا داری ز وصل خود جدا
رحمتی کن بر من دلخسته از بهر خدا

نیک زارم در غم عشقت به تاریکی هجر
از من مسکین پیامی بر به یارم ای صبا

با دلارامم بگو تا کی جفا بر من کنی
بی وفا یارا ستم بر ما چرا داری روا

بر امید آنکه بر حال من اندازی نظر
بر سر کویت مقیمم روز و شب همچون گدا

من گدای کوی تو گشتم به بوی لطف تو
بر گدا آخر مکن چندین جفا ای پادشا

گشته‌ام بیگانه از بود و وجود خویشتن
تا شدم در کوی تو با روی خوبت آشنا

نرگس رعنای تو بربود از من جان و دل
در جهان یکتا شدم تا دیدم آن زلف دوتا

گفتم ای جان و جهان یک ره به وصلم شاد کن
گفت ای مسکین گدا از سر برون کن این هوا
#شعر #دکلمه #شعر #عاشقانه #مولانا #سعدی_شیرازی #غزل #ghazal

موسیقی و هنر