در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/typhoon breat_پارت ۷۴:

۰ نظر گزارش تخلف
♦aDeRyAn♦
♦aDeRyAn♦

اسممو گفت:/ نگفت احمق:/ برای اولین بار اونم تو جمع جلوی همه:/ بابا بسه دیگه من الان تشنج کنم این نره خر قراره دیمو بده؟ اینقدر شوک بهم وارد نکن خب._.
در حالی که هممون عین بز زل زده بودیم به شین و دهنمون اندازه غار ایتاناشی باز بود شین ادامه داد_ خب راستش از اونجا که حرکت امروزت خیلی شجاعانه بود و بهم ثابت شد تو مثل دخترای دیگه نیستی... شاید تو تصمیمم یه تجدید نظری کنم...
+کدوم تصمیم؟
لبخند زد_همون که گفتم هرگز بهت پاس نمی‌دم:)
اینو که گفت غش کردم...جدی جدی غش کردم! یهو ولو شدم رو زمین:/
شیزوکو جیغ کشید_وای آدرین خوبیییی؟
کیویا_آروم باشین آروم طوریش نی فشارش افتاده!
یوتا_با اینهمه شوکی که شین بهش وارد کرده بنده خدا بمیره هم جای تعجبی نداره!
شیزوکو پای یوتا رو لگد کرد_خفه شو یه وقت یه زبونم لال از تو دهنت نیاد بیرونا!
کیویا_حالا مطمئنین حالش خوبه؟
شین_چیزی نیس شوک بهش وارد شده!
شیزوکو_همش زیر سر توعه دیگه:/
یهو شین پقی زد زیر خنده! از همون قه‌قهه دلبراش که آدم ضعف میکرد واسش:)‌‌
دوباره فک همه واز شد با این تفاوت که ایندفعه جیغ هم میکشیدن:/
شین_زهر شتر چتونه:/
یوتا_ت‌تو؟
شین _من؟
کیویا_تو..؟
شین_خب من؟
شیزوکو_تو!
شین_ای بابا من چی؟
هر سه تاشون با هم و بلند گفتن_خندیدییی؟
شین_اینقدر چیز عجیبیه؟
یوتا_اینقدز عجیب و نادر که باید جزو عجایب هفتگانه بزارنش:/ مدت ها بود اینجوری نخندیده بودی!
شیزوکو_من تا حالا لبخندت رو هم ندیده بودم! چه برسه به قهقهت! حقیقتا فکم وا موند!
کیویا_اصن باورم نمیشه که خندیدی! منم تا حالا ندیده بودم که بخندی!
لبخند. زدم...انگار من اولین کسی بودم که قهقهه‌ی شین رو دیده! خب...خوشحال کنندس:)
دایی_بچه ها کارمون یکم اینجا طول میکشه‌‌‌...اگه خسته این برین و رو صندلی ته سالن بخوابید...
شیزوکو و یوتا و کیویا در حالی که برگهایشان ریخته بود رفتن سمت صندلیا که الکی مثلاً کپه مرگشونو بزارن:/خیر سرشون:/
یوما_آدرین میشه صحبت کنیم؟
+یا عیسی مسیح:/ تو از کجا ظاهر شدی؟ روحی چیزی هستی؟
خندید_همینجا بودم...
شین_چی میخوای؟
با تردید اول به شین بعد به یوما نگاه کردم ... چرا بینشون خراب شد؟ چرا؟ شب خوابیدم صب پاشدم دیدم ای وای دوستای جونی شدن دشمنای خونی:/ آخه مگه میشه؟ تو یه شب؟ یهو فکری به سرم خورد+بچه هاا!بریم بستنی بخوریم؟
یوما_بستنی؟الان؟
+اوهوم هوس بستنی کردم:/

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/typhoon breat_پارت ۷۴:

۱۱ لایک
۰ نظر

اسممو گفت:/ نگفت احمق:/ برای اولین بار اونم تو جمع جلوی همه:/ بابا بسه دیگه من الان تشنج کنم این نره خر قراره دیمو بده؟ اینقدر شوک بهم وارد نکن خب._.
در حالی که هممون عین بز زل زده بودیم به شین و دهنمون اندازه غار ایتاناشی باز بود شین ادامه داد_ خب راستش از اونجا که حرکت امروزت خیلی شجاعانه بود و بهم ثابت شد تو مثل دخترای دیگه نیستی... شاید تو تصمیمم یه تجدید نظری کنم...
+کدوم تصمیم؟
لبخند زد_همون که گفتم هرگز بهت پاس نمی‌دم:)
اینو که گفت غش کردم...جدی جدی غش کردم! یهو ولو شدم رو زمین:/
شیزوکو جیغ کشید_وای آدرین خوبیییی؟
کیویا_آروم باشین آروم طوریش نی فشارش افتاده!
یوتا_با اینهمه شوکی که شین بهش وارد کرده بنده خدا بمیره هم جای تعجبی نداره!
شیزوکو پای یوتا رو لگد کرد_خفه شو یه وقت یه زبونم لال از تو دهنت نیاد بیرونا!
کیویا_حالا مطمئنین حالش خوبه؟
شین_چیزی نیس شوک بهش وارد شده!
شیزوکو_همش زیر سر توعه دیگه:/
یهو شین پقی زد زیر خنده! از همون قه‌قهه دلبراش که آدم ضعف میکرد واسش:)‌‌
دوباره فک همه واز شد با این تفاوت که ایندفعه جیغ هم میکشیدن:/
شین_زهر شتر چتونه:/
یوتا_ت‌تو؟
شین _من؟
کیویا_تو..؟
شین_خب من؟
شیزوکو_تو!
شین_ای بابا من چی؟
هر سه تاشون با هم و بلند گفتن_خندیدییی؟
شین_اینقدر چیز عجیبیه؟
یوتا_اینقدز عجیب و نادر که باید جزو عجایب هفتگانه بزارنش:/ مدت ها بود اینجوری نخندیده بودی!
شیزوکو_من تا حالا لبخندت رو هم ندیده بودم! چه برسه به قهقهت! حقیقتا فکم وا موند!
کیویا_اصن باورم نمیشه که خندیدی! منم تا حالا ندیده بودم که بخندی!
لبخند. زدم...انگار من اولین کسی بودم که قهقهه‌ی شین رو دیده! خب...خوشحال کنندس:)
دایی_بچه ها کارمون یکم اینجا طول میکشه‌‌‌...اگه خسته این برین و رو صندلی ته سالن بخوابید...
شیزوکو و یوتا و کیویا در حالی که برگهایشان ریخته بود رفتن سمت صندلیا که الکی مثلاً کپه مرگشونو بزارن:/خیر سرشون:/
یوما_آدرین میشه صحبت کنیم؟
+یا عیسی مسیح:/ تو از کجا ظاهر شدی؟ روحی چیزی هستی؟
خندید_همینجا بودم...
شین_چی میخوای؟
با تردید اول به شین بعد به یوما نگاه کردم ... چرا بینشون خراب شد؟ چرا؟ شب خوابیدم صب پاشدم دیدم ای وای دوستای جونی شدن دشمنای خونی:/ آخه مگه میشه؟ تو یه شب؟ یهو فکری به سرم خورد+بچه هاا!بریم بستنی بخوریم؟
یوما_بستنی؟الان؟
+اوهوم هوس بستنی کردم:/