در حال بارگذاری ویدیو ...

بدون تعارف با خانواده آرتین و سه شهید دیگر سرایداران در فاجعه شاهراغ شیراز

۰ نظر
گزارش تخلف
علی پیام
علی پیام

برنامه بدون تعارف به سراغ خانواده آرتین سرایداران رفت ،آرتین در حادثه تروریستی شاهچراغ پدر و مادر و برادر خود را از دست داد.

ابوالفضل خوش‌نژاد ، داماد خانواده سرایداران حرم شاهچراغ که سه عضو این خانواده در حادثه تروریستی شاهچراغ به شهادت رسیدند گفت:
هفته بعد یعنی ۱۲ آبان عروسی من و فاطمه بود. فاطمه خواهر آرتین است. آنها رفته بودند برای عروسی خرید کنند و لباس بگیرند. من خودم برایشان بلیت خریده بودم تا به تهران بیایند. خیلی برای مراسم ذوق داشتند.
آرتین همه‌چیز را دیده، همه آن چیزی که نباید می‌دید. می‌گوید دیدم که تیر به پیشونی مادرم خورد. به شکم آرشام خورد. می‌گوید دیده که پدرش ایستاده جلوی آنها و سپری شده برایشان، اما او هم تیر خورده است. همه اینها را با چشم دیده است
خیلی با او صحبت می‌کنیم. به او گفتیم آنها رفته‌اند که زخم‌هایشان خوب شود تا دوباره با هم باشید، اما او باور نمی‌کند، می‌گوید: «می‌دانم آنها مرده‌اند.»
آرتین خیلی به پدرش وابسته بود. به پدرش فوق‌العاده دلبستگی داشت. اگر یک شب کنار پدرش نمی‌خوابید، خوابش نمی‌برد. غذایش را حتما باید پدرش به او می‌داد.
مرتب می‌گوید: الان بابام کجاست؟ مادرم کجاست؟ مانده‌ایم که او چطور می‌خواهد با این همه وابستگی، بدون پدرش زندگی کند.

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

بدون تعارف با خانواده آرتین و سه شهید دیگر سرایداران در فاجعه شاهراغ شیراز

۱ لایک
۰ نظر

برنامه بدون تعارف به سراغ خانواده آرتین سرایداران رفت ،آرتین در حادثه تروریستی شاهچراغ پدر و مادر و برادر خود را از دست داد.

ابوالفضل خوش‌نژاد ، داماد خانواده سرایداران حرم شاهچراغ که سه عضو این خانواده در حادثه تروریستی شاهچراغ به شهادت رسیدند گفت:
هفته بعد یعنی ۱۲ آبان عروسی من و فاطمه بود. فاطمه خواهر آرتین است. آنها رفته بودند برای عروسی خرید کنند و لباس بگیرند. من خودم برایشان بلیت خریده بودم تا به تهران بیایند. خیلی برای مراسم ذوق داشتند.
آرتین همه‌چیز را دیده، همه آن چیزی که نباید می‌دید. می‌گوید دیدم که تیر به پیشونی مادرم خورد. به شکم آرشام خورد. می‌گوید دیده که پدرش ایستاده جلوی آنها و سپری شده برایشان، اما او هم تیر خورده است. همه اینها را با چشم دیده است
خیلی با او صحبت می‌کنیم. به او گفتیم آنها رفته‌اند که زخم‌هایشان خوب شود تا دوباره با هم باشید، اما او باور نمی‌کند، می‌گوید: «می‌دانم آنها مرده‌اند.»
آرتین خیلی به پدرش وابسته بود. به پدرش فوق‌العاده دلبستگی داشت. اگر یک شب کنار پدرش نمی‌خوابید، خوابش نمی‌برد. غذایش را حتما باید پدرش به او می‌داد.
مرتب می‌گوید: الان بابام کجاست؟ مادرم کجاست؟ مانده‌ایم که او چطور می‌خواهد با این همه وابستگی، بدون پدرش زندگی کند.

اخبار و سیاست