من:الان...الان نمیشه جلوی انتشاراین عکسارو بگیری؟؟ چان:خوشحال باش عکسی ازت پخش نشده،همه عکسات فقط مال منه...مال من بود...بیشترازاین نمیخام
من: توگفتی تو نت پخشه
چان:یکم اذیت کردم کوچولو...میخاسم ببینم برات اهمیتی ام داره یا بی آبروتر از این حرفایی
من:پ این عکسا از کجاس؟! چان:خیرسرم برات محافظ شخصی گرفته بودم چون نیسم مواظبت باشه.هیچ وخ نخاسه بودم ازت بهم آمار بده اما دیشب زنگ گف فک میکنه بهتره در جریانم بزاره ک زنم داره با مرد غریبه میرقصه!
من:بپا میذاری برا من بعد میگی بادیگارد!برو از این جاسوست بپرس دیشب با کیا چیکار کردم...من حتی کسیو نبوسیدم چ برسه ب این تهمتایی ک تو بی هیچ دلیل محکمی میزنی
دوباره خاس بزنه تو صورتم ولی متوقف شد و با نهایت عصبانیت داد زد:برم از ی مرد دیگ بپرسم زنم باکی میخابه؟؟؟احمق...الااااغ... گریم شدت گرف نمیتونسم نفس بکشم،دلم میخاس خودمو بکشم.چان داشت از اتاق میرفت بیرون.دویدم دنبالش و کمرشو گرفتمو گفتم:چانیول توروخداااا باور کن...باورکن راست میگم هرکاری بخای میکنم ک برات ثابت شه،بروتحقیق کن اصن...من باکسی نبودم راست میگم هولم داد رو تخت و گف خفه شو