در حال بارگذاری ویدیو ...

[Part10]_life_بالاخره آرامش!+کپشن

ʏᴇᴏɴʙɪɴ
ʏᴇᴏɴʙɪɴ

بعد اون اتفاقات بالاخره به آرامش رسیدن...
دویون(بابای سونو)با سونو کنار اومد...
و سونگهونم دوسال بعدش با خانواده ش حرف زد و اونا بابت رفتارشون معذرت خواهی کردن...
یک سال بعدش پدر و برادر سونگهون با ماشین تصادف کردن و از دنیا رفتن و بخاطر همین تمام ارث به سونگهون رسید
بعد از اینکه سونگهون با این مشکل کنار اومد شغل پدرشو رو ادامه داد تا الان که 26سالشه...
و سونوهم رشته ی وکالت رو انتخاب کرد
و الان وکیل سونگهون شده کارای اداری شرکت رو براش انجام میده
×+×+×+×
سونگهون:بیب کجایی؟
سونو از توی اتاق داد زد :اینجام
سونگهون کیف و کفش روی درآورد به سمت اتاق رفت
سونگهون درو باز کرد و وارد اتاق شد
سونو با بالا تنه ی لخت پشت به سونگهون ایستاده بود
برگشت سمت سونگهون و گفت
سونو:تو بلند نیستی در بزنی؟
سونگهون:هم اتاق توعه هم اتاق من پس دلیلی نمیبینم در بزنم!و بعد چشمکی زد
سونگهون سمت سونو رفت و دستشو دور کمر برهنه ی سونو حلقه کرد
سونگهون:میدونی دلم چی میخواد؟
سونو:من چمدونم
سونگهون بوسه ای روی لبای سونو زد و گفت:دلم هوس لباتو کرده بود
سونو خنده ای کرد و گفت:مطمئنی فقط لبام؟
سونگهون:نمیدونم شاید چیزای بیشتری هم دلم بخواد
سونو خودش دست بکار شد و لباشو روی لبای سونگهون گذاشت
سونگهون سونو روی بغل کرد و سمت تخت رفت
سونو رو روی تخت گذاشت
وقبل خیمه زدن پیراهنشو درآورد
با اینکه هشت ساله باهم قرار میزارن ولی این لبا هیچوقت برای سونگهون تکراری نمیشن و البته برای سونو هم همینطور...
شبیه گرگی که بعد چندسال به طعمه ش رسیده از لبای سونو کام میگرفت
لباش رو از روی گونه تا گوش سونو کشید
توی گوشش گفت:عاشقتم
سونو:من بیشتر..‌

نظرات (۳)

Loading...

توضیحات

[Part10]_life_بالاخره آرامش!+کپشن

۶ لایک
۳ نظر

بعد اون اتفاقات بالاخره به آرامش رسیدن...
دویون(بابای سونو)با سونو کنار اومد...
و سونگهونم دوسال بعدش با خانواده ش حرف زد و اونا بابت رفتارشون معذرت خواهی کردن...
یک سال بعدش پدر و برادر سونگهون با ماشین تصادف کردن و از دنیا رفتن و بخاطر همین تمام ارث به سونگهون رسید
بعد از اینکه سونگهون با این مشکل کنار اومد شغل پدرشو رو ادامه داد تا الان که 26سالشه...
و سونوهم رشته ی وکالت رو انتخاب کرد
و الان وکیل سونگهون شده کارای اداری شرکت رو براش انجام میده
×+×+×+×
سونگهون:بیب کجایی؟
سونو از توی اتاق داد زد :اینجام
سونگهون کیف و کفش روی درآورد به سمت اتاق رفت
سونگهون درو باز کرد و وارد اتاق شد
سونو با بالا تنه ی لخت پشت به سونگهون ایستاده بود
برگشت سمت سونگهون و گفت
سونو:تو بلند نیستی در بزنی؟
سونگهون:هم اتاق توعه هم اتاق من پس دلیلی نمیبینم در بزنم!و بعد چشمکی زد
سونگهون سمت سونو رفت و دستشو دور کمر برهنه ی سونو حلقه کرد
سونگهون:میدونی دلم چی میخواد؟
سونو:من چمدونم
سونگهون بوسه ای روی لبای سونو زد و گفت:دلم هوس لباتو کرده بود
سونو خنده ای کرد و گفت:مطمئنی فقط لبام؟
سونگهون:نمیدونم شاید چیزای بیشتری هم دلم بخواد
سونو خودش دست بکار شد و لباشو روی لبای سونگهون گذاشت
سونگهون سونو روی بغل کرد و سمت تخت رفت
سونو رو روی تخت گذاشت
وقبل خیمه زدن پیراهنشو درآورد
با اینکه هشت ساله باهم قرار میزارن ولی این لبا هیچوقت برای سونگهون تکراری نمیشن و البته برای سونو هم همینطور...
شبیه گرگی که بعد چندسال به طعمه ش رسیده از لبای سونو کام میگرفت
لباش رو از روی گونه تا گوش سونو کشید
توی گوشش گفت:عاشقتم
سونو:من بیشتر..‌

موسیقی و هنر