در حال بارگذاری ویدیو ...

عشق بی کلام-قسمت20

۳ نظر
گزارش تخلف
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo  ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}

یک دفعه یاد ساعت افتادم....اوووووووه ساعت 3 صبحه....با این وجود فکر کنم تا 4 عصر خواب باشم
پتو رو تا زیر گردن رو خودم دادم و در شهر رویاهامون باز کردم
امشب شب خیلی خیلی خیلی خوبی بود برام....اون از مسابقه ...اینم از دیدن سهون
سه سوته خوابم برد ...خوابی از رویاهای شیرین
........................
با صدای جیغ از خواب بیدار شدم...وحشت زده رفتم بیرون از اتاق
تقریبا با داد گفتم
من-چی شده؟
پارامیس-سووووووووسک
من-ای حناق یک روزه بگیری ....ای به خاک سیاه بنشوننت....ای رخت عذاتو بشورم...ای که حلواتو بخوم...ای که
هانا- بسه دیگه
با حالت زار گفتم
من- خوابم میاااااااااد
هانا- اوه اوه بهت حق میدم ....بگو بگو منم همراهیت می کنم
هیوا- تو مارالی؟؟
من- چرا این روزا هیچ کس منو نمیشناسه؟؟ مگه من چم شده؟؟
هیوا-خخخخخخ خودتو تو آینه نگاه کن بعدبه ما حق بده
من-هییییییییییییییین
بادو سریع رفتم تو اتاق ...می ترسیدم خودمو تو آینه نگاه کنم
آروم آروم رفتم جلو آینه....یه جیغ بد تر از پارامیس کشیدم
شده بودم عین هیولا....
دیشب به خاطر خسته گی زیاد یادم رفته بود آرایشم رو پاک کنم...منم تو خواب از بس وول می خورم که خدا میدونه
بدونه این که کار دیگه ای انجام بدم یه راست رفتم حموم و بعد یک ساعت که خواب از سرم کاملا پرید اومدم بیرون و لباس راحتی پوشیدم
ساعت 5 عصر بود و داشتم از گشنه گی میمردم
رفتم تو آشپزخونه و برا خودم مرغ گرم کردم
اوه اوه یادم رفت به بچه ها در مورد پیشنهاد دیشب چیزی بگم
من- همه جمع شید تو اتاق پذیرایی لطفا
بعد از 10 دقیقه هممه جمع شدن
من با صدای بلند- همه خم شید لطفا
پارمیدا-لابد بعدی رو می خوای بگی گم شید؟؟
خندیدم و گفتم-از کجا فهمیدی؟؟
حالتم جدی شد و گفتم
من- به غیر از چندتاتون خبر دارید دیشب چی شد...گروه اکسو قراره با ما سه تا کنسرت تو سه تا کشور مختلف اجرا کنه...می خواستم اوکی بدید...
منتظر نگاهشون کردم
پارمیدا- اشتباه نگفتی؟؟باید بگی که ما با اکسو قراره کنسرت اجرا کنیم
من-حالاااا
پارمیدا- حیف سهون نیست دوباره ضایعت کنه
من- لال شو قربونت برم
پارمیدا غش غش خندید

نظرات (۳)

Loading...

توضیحات

عشق بی کلام-قسمت20

۵ لایک
۳ نظر

یک دفعه یاد ساعت افتادم....اوووووووه ساعت 3 صبحه....با این وجود فکر کنم تا 4 عصر خواب باشم
پتو رو تا زیر گردن رو خودم دادم و در شهر رویاهامون باز کردم
امشب شب خیلی خیلی خیلی خوبی بود برام....اون از مسابقه ...اینم از دیدن سهون
سه سوته خوابم برد ...خوابی از رویاهای شیرین
........................
با صدای جیغ از خواب بیدار شدم...وحشت زده رفتم بیرون از اتاق
تقریبا با داد گفتم
من-چی شده؟
پارامیس-سووووووووسک
من-ای حناق یک روزه بگیری ....ای به خاک سیاه بنشوننت....ای رخت عذاتو بشورم...ای که حلواتو بخوم...ای که
هانا- بسه دیگه
با حالت زار گفتم
من- خوابم میاااااااااد
هانا- اوه اوه بهت حق میدم ....بگو بگو منم همراهیت می کنم
هیوا- تو مارالی؟؟
من- چرا این روزا هیچ کس منو نمیشناسه؟؟ مگه من چم شده؟؟
هیوا-خخخخخخ خودتو تو آینه نگاه کن بعدبه ما حق بده
من-هییییییییییییییین
بادو سریع رفتم تو اتاق ...می ترسیدم خودمو تو آینه نگاه کنم
آروم آروم رفتم جلو آینه....یه جیغ بد تر از پارامیس کشیدم
شده بودم عین هیولا....
دیشب به خاطر خسته گی زیاد یادم رفته بود آرایشم رو پاک کنم...منم تو خواب از بس وول می خورم که خدا میدونه
بدونه این که کار دیگه ای انجام بدم یه راست رفتم حموم و بعد یک ساعت که خواب از سرم کاملا پرید اومدم بیرون و لباس راحتی پوشیدم
ساعت 5 عصر بود و داشتم از گشنه گی میمردم
رفتم تو آشپزخونه و برا خودم مرغ گرم کردم
اوه اوه یادم رفت به بچه ها در مورد پیشنهاد دیشب چیزی بگم
من- همه جمع شید تو اتاق پذیرایی لطفا
بعد از 10 دقیقه هممه جمع شدن
من با صدای بلند- همه خم شید لطفا
پارمیدا-لابد بعدی رو می خوای بگی گم شید؟؟
خندیدم و گفتم-از کجا فهمیدی؟؟
حالتم جدی شد و گفتم
من- به غیر از چندتاتون خبر دارید دیشب چی شد...گروه اکسو قراره با ما سه تا کنسرت تو سه تا کشور مختلف اجرا کنه...می خواستم اوکی بدید...
منتظر نگاهشون کردم
پارمیدا- اشتباه نگفتی؟؟باید بگی که ما با اکسو قراره کنسرت اجرا کنیم
من-حالاااا
پارمیدا- حیف سهون نیست دوباره ضایعت کنه
من- لال شو قربونت برم
پارمیدا غش غش خندید