آرام این آخریش بود((((((:
پارت بیستم:
-نمیگفتم پا خودت گیر بود
-به جهنمممممممممم
-تقصیر منه خواستم کمک کنم
-من به کمک تو نیازی ندارم
-چه بهتر
زیر لب گفتم:
-گندت بزنن.روزمو خراب کردی
-چیزی فرمودین؟
-فک نمیکنم بهت ربطی داشته باشه
-تو چرا انقد با من بدی؟
-تو کاری کردی باهات بد باشم
-من؟چیکار کردم مگه؟
خنده ی کوچیکی کردم و گفتم:
-هه.میگه چیکار کردم
-قضیه اون نقاشی رو میگی؟
با سکوتم جوابمو داد.
-میدونی اون چی بود؟
-چی بود جز یه نقاشی ساده
آروم زیر لب گفت:
-اون نقاشی یه زمانی دنیای من بود.میشه خودمو خالی کنم؟
-باشه
-همون دختری که عکسش رو دیدی من از 10 سالگی دوسش داشتم ولی اون احمق هیچ وقت نفهمید.به هر طریقی بود میخواستم بهش ثابت کنم دوسش دارم ولی هر راهیو که رفتم به نتیجه نرسید.تا اینکه یه روز دیدم با یکی دیگه رفت.رفت و ندید اون کارایی که من براش کردم.
واو چه عشق اصف باری.دختره خیلی خر بوده که پسر به این جذابی رو پس میزده.همون لحظه کیونگسو و بکهیون اومدن
-کجا بودین کره خرا
بک گفت:
-با اجازتون دسشویی
کیونگسو گفت:
-بلیط کو؟
-نخریدم
-چرا؟
-چون صفش شلوغ بود.خودت میری بگیری؟
-باشه صب کن
بعد رفت سمت دکه.