من معمولی نبودم57
-چون اگه بره تو روحش کاریش نمیشه کرد....
+پس دقیقا چیکار کردیی؟؟؟
-نگاش می کردم...ولی اخرش تونستم یه کاری کنم بیهوش شه و بی افته
+چیکار کردیییی!!!
-من بال ندارم پس کم میتونم پرواز کنم واسه همین وقتی اومد زمین گازش گرفتم
+چه شکلی زورت بهش رسید
-من بدون استفاده از قدرتام میتونم روی زمین یه شیطانی مث مال اینو بکشم
+چرا نکشتیش؟!!!پسس
-چون اگه می کشتمش اینم میمرد!!
+خو میمرد مگه چیه...اینم یه انسانع دیگه
-میشه خفه شیی..هاا؟
سرشو اورد نزدیک گوشم...اون پسره گف:هوییی بهش نزدیک نشو اون واسه منهه...
انتونی بلند شد واستاد و گفت
-چی گفتی!! اون فقط واسه یه نفره اونم منم
+چرا اونوقت؟!!ثابت کن
-باشه...
یه چیز تیز که فک کنم چاقو بود رو از جیبش دراورد و زخم عمیقی روی دستم درست کرد...خیلی درد داشت...ولی نمی تونستم جیغ بزنم یا هرکار دیگه ای بکنم... فک کنم اون خونی که از دستم میومد رو کنترل می کرد..اینو حس می کردمم.....
+هاا؟چراا؟
نظرات (۲)