در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان بهم نمره چند میدی؟(توضیحات)

۲۱ نظر
گزارش تخلف
*nafiseh*
*nafiseh*

داشتم شاخ در میاوردم پس یه نیمچه ادبی هم داره. منم که بعد اون همه کار تازه از این حرف خوشم امده بود و دوست داشتم بیشتر ازم تعریف تمجید شه. من:اونوقت برا چی؟.پسره:واسه حمالیی که واسم کردی. ببین فسقلی بهتره از موقعیت ها سوء استفاده نکنی حالا هم برو بزار در آرامش غذا بخورم. من:مگه نگفتم به من نگو فسقلی. پسره:میگم فسقلی فسقلی. اوفففف دیگه داره شورشو در میاره با عصبانیت رفتم سمت در ولی هر چی دستگیره رو تکون دادم باز نشد. من:بیا این بی صاحبو باز کن. دیدم یه ظرف ماکارونی واسه خودش ریخته و مشغول خوردنه خب منم دلم میخواست بی ادب یه تعارفم نکرد. پسره:اون در بی صاحب نیست صاحبش منم پس حواستو جمع کن با وسایل خونه من درست صحبت کن و بعدش یدفه بلند منم هول کردم یه قدم رفتم عقب. یه لبخند غلیظ رولبش نشست .ای بمیری اریکا که همش گاف میدی. امدو درو باز کرد از پله رفتم پایین دیدم داره دنبالم میاد. من:نمیخواد منو همراهی کنی خودم راهو بلدم. پسره یه نگاه بهم کرد که یعنی خیلی حالیته. پسره:میخوام درو برات باز کنم. اوففف چه ضایعی شدم اصلا حواسم نبود درو قفل کرده بود. من:خودم میونستم .پسره هم یه بلههه کشدار گفتو بازم یه لبخند مسخره رو لبش ظاهر شد. پسره:به سلامت. داشتم میرفتم که پسره:راستی تا یادم نرفته فردا همین موقع بیا برام ناهار بپز دوست ندارم کنسرو وغذای بیرونی بخورم دستپخت تو هم انگار بر خلاف اخلاقت خوبه. پسرههه پرووووو حالا که از درامده بودم بیرون احساس آزادی میکردم خواستم تپل بارش کنم که یه دفه یه فکر به ذهنم رسید .من:باشه فقط بگین چی میل دارین که اگه موادشو نداشتین واستون بیارم. پسره که انگار منتظر بود تا من فوش بارانش کنم از این حرفم کپ کرد. پسره با تعجب وکمی ذوق:اممم خب من قورمه سبزی دوست دارم. من:باشه پس فعلا عزیزم راستی امروز خیلی خوش گذشت. پسره یه نگاه به اینورو اونورش کرد شاسکول فکر کرد دارم با یکی دیگه حرف میزنم. پسره:هی فسقلی راستشو بگو چه نقشه ای واسم کشیدی. من:وا خوبی بهت نیومده مگه نگفتی غذای خونگی میخوای خب راسش من اونشب خیلی باتو بد کردم واسه همین هم میخوام با ناهار پختن برات جبران کنم. پسره انگار باورش شده بود و عین چی ذوق کرده بود. پسره:باشه اگه این کار باعث میشه از عذاب وجدانت کم شه من قبول میکنم. من:باش پس فعلا بای و به سمت ویلای نازنین شان راهی شدم.

نظرات (۲۱)

Loading...

توضیحات

رمان بهم نمره چند میدی؟(توضیحات)

۱۲ لایک
۲۱ نظر

داشتم شاخ در میاوردم پس یه نیمچه ادبی هم داره. منم که بعد اون همه کار تازه از این حرف خوشم امده بود و دوست داشتم بیشتر ازم تعریف تمجید شه. من:اونوقت برا چی؟.پسره:واسه حمالیی که واسم کردی. ببین فسقلی بهتره از موقعیت ها سوء استفاده نکنی حالا هم برو بزار در آرامش غذا بخورم. من:مگه نگفتم به من نگو فسقلی. پسره:میگم فسقلی فسقلی. اوفففف دیگه داره شورشو در میاره با عصبانیت رفتم سمت در ولی هر چی دستگیره رو تکون دادم باز نشد. من:بیا این بی صاحبو باز کن. دیدم یه ظرف ماکارونی واسه خودش ریخته و مشغول خوردنه خب منم دلم میخواست بی ادب یه تعارفم نکرد. پسره:اون در بی صاحب نیست صاحبش منم پس حواستو جمع کن با وسایل خونه من درست صحبت کن و بعدش یدفه بلند منم هول کردم یه قدم رفتم عقب. یه لبخند غلیظ رولبش نشست .ای بمیری اریکا که همش گاف میدی. امدو درو باز کرد از پله رفتم پایین دیدم داره دنبالم میاد. من:نمیخواد منو همراهی کنی خودم راهو بلدم. پسره یه نگاه بهم کرد که یعنی خیلی حالیته. پسره:میخوام درو برات باز کنم. اوففف چه ضایعی شدم اصلا حواسم نبود درو قفل کرده بود. من:خودم میونستم .پسره هم یه بلههه کشدار گفتو بازم یه لبخند مسخره رو لبش ظاهر شد. پسره:به سلامت. داشتم میرفتم که پسره:راستی تا یادم نرفته فردا همین موقع بیا برام ناهار بپز دوست ندارم کنسرو وغذای بیرونی بخورم دستپخت تو هم انگار بر خلاف اخلاقت خوبه. پسرههه پرووووو حالا که از درامده بودم بیرون احساس آزادی میکردم خواستم تپل بارش کنم که یه دفه یه فکر به ذهنم رسید .من:باشه فقط بگین چی میل دارین که اگه موادشو نداشتین واستون بیارم. پسره که انگار منتظر بود تا من فوش بارانش کنم از این حرفم کپ کرد. پسره با تعجب وکمی ذوق:اممم خب من قورمه سبزی دوست دارم. من:باشه پس فعلا عزیزم راستی امروز خیلی خوش گذشت. پسره یه نگاه به اینورو اونورش کرد شاسکول فکر کرد دارم با یکی دیگه حرف میزنم. پسره:هی فسقلی راستشو بگو چه نقشه ای واسم کشیدی. من:وا خوبی بهت نیومده مگه نگفتی غذای خونگی میخوای خب راسش من اونشب خیلی باتو بد کردم واسه همین هم میخوام با ناهار پختن برات جبران کنم. پسره انگار باورش شده بود و عین چی ذوق کرده بود. پسره:باشه اگه این کار باعث میشه از عذاب وجدانت کم شه من قبول میکنم. من:باش پس فعلا بای و به سمت ویلای نازنین شان راهی شدم.