در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/ typhoon breath_ پارت ۱۳:

۱۲ نظر گزارش تخلف
♦aDeRyAn♦
♦aDeRyAn♦

+تو نگران اونش نباش دراز...
پوزخند زد-بپا غش نکنی یه وخ !
پوزخند زدم-جوجه رو آخر پاییز میشمرن نابغه!!!
-حالا وقت جوجه شمردنش هم میرسه!!! خب...بازیمون باید سه به سه باشه دیگه؟
+آره...البته اگه کسی از پسرای عقده‌ای باشگاهتون حاظر بشه طرف من باشه!!!
همون لحظه یکی از اون پسر جیگرا پرید جلوم!- من...من هستم!!!
یه ابرومو انداختم بالا+مطمئنی؟؟ به تریپ و قبات بر نخوره یه وقت با یه دختر هم تیمی هستی؟
با لبخند آرومی گفت-نه...به نظرم شخصیتت خیلی جالب بود...دوس دارم ببینم بازیت چطوره آدرین!!!
نانی؟؟؟ چی.چی....چی شد الان؟؟؟ این چرا اینقد مودبانه حرف زد؟؟؟ با لبخند؟؟؟ جل‌الخالق!
+چه عجب! پس پسرای با شعور هم تو کلوبتون پیدا میشن!!!
سنپای- عزیزم ما هممون با شعوریم...منتها چشم نیس که ببینه!!!
زیر لب گفتم+به جز بابام و داداشم همتون خرین!!!
پسری که میخاس باهام همگروه باشه ریز خندید...یا امامزاده ریچارد!!! فک کنم حرفمو شنید!!! خب شنید که شنید...به عنم که شنید! چیکار کنم الان؟ خودمو از بالای برج توکیو پرت کنم پایین؟؟
سنپای-مث اینکه جز این آقا خوشکله کس دیگه‌ای نمیخاد باهات همگروه بشه فسقلی!!
+هه...تنهایی هم از پس کل تیمتون بر میام دراز!
-خیلی خودخاه تشریف داری ها فسقلی!
+تا چشم اونایی که نمیتونن اینهمه خوبیو تو من ببینن کور شه دراز!!!
-هه...مسابقه همه چیو معلوم میکنه فسقلی...
+اااااا خفه بمیر دیگه!؟! هی میگه فسقلی!!! دراز!
خندید-شروع کنیم؟ من که یار های خودمو انتخاب کردم!!
به پسرای باشگاه نگاه کردم...عقده‌ای های بدبخت! یعنی یکی از اونا حاظر نبود با من هم تیمی بشه؟ جهنم خودم تنهایی میرم!!! یهو دیدم اون پسره همگروهیم دست دردست یه پسر جیگر و ناناس دیگه(عای ام خر مرگ!) داره میاد....
پسره-خب...من و برادرم همتیمی تو هستیم آدرین...حالا سه نفرشدیم...درست شد؟
+اوکی درست شد وای مطمئنی داداشت میخاد با ما هم تیمی بشه؟؟
اون یکی پسره-راستش مشتاقم ببینم دختر کوچولویی مثل تو که اینقدر قمپز درمیکنه چن مرده حلاجه!!!
+حلاج بودنشم نشونت میدن خوشگل! خب....(روبه دراز) بهتره شروع کنیم!!
دراز - بریم که بزنم لهت کنم فسقلی!!!
+ خواهیم دید که کی له میشه....دراز سنپای!!!
وارد زمین والیبال شدیم....

نظرات (۱۲)

Loading...

توضیحات

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/ typhoon breath_ پارت ۱۳:

۱۳ لایک
۱۲ نظر

+تو نگران اونش نباش دراز...
پوزخند زد-بپا غش نکنی یه وخ !
پوزخند زدم-جوجه رو آخر پاییز میشمرن نابغه!!!
-حالا وقت جوجه شمردنش هم میرسه!!! خب...بازیمون باید سه به سه باشه دیگه؟
+آره...البته اگه کسی از پسرای عقده‌ای باشگاهتون حاظر بشه طرف من باشه!!!
همون لحظه یکی از اون پسر جیگرا پرید جلوم!- من...من هستم!!!
یه ابرومو انداختم بالا+مطمئنی؟؟ به تریپ و قبات بر نخوره یه وقت با یه دختر هم تیمی هستی؟
با لبخند آرومی گفت-نه...به نظرم شخصیتت خیلی جالب بود...دوس دارم ببینم بازیت چطوره آدرین!!!
نانی؟؟؟ چی.چی....چی شد الان؟؟؟ این چرا اینقد مودبانه حرف زد؟؟؟ با لبخند؟؟؟ جل‌الخالق!
+چه عجب! پس پسرای با شعور هم تو کلوبتون پیدا میشن!!!
سنپای- عزیزم ما هممون با شعوریم...منتها چشم نیس که ببینه!!!
زیر لب گفتم+به جز بابام و داداشم همتون خرین!!!
پسری که میخاس باهام همگروه باشه ریز خندید...یا امامزاده ریچارد!!! فک کنم حرفمو شنید!!! خب شنید که شنید...به عنم که شنید! چیکار کنم الان؟ خودمو از بالای برج توکیو پرت کنم پایین؟؟
سنپای-مث اینکه جز این آقا خوشکله کس دیگه‌ای نمیخاد باهات همگروه بشه فسقلی!!
+هه...تنهایی هم از پس کل تیمتون بر میام دراز!
-خیلی خودخاه تشریف داری ها فسقلی!
+تا چشم اونایی که نمیتونن اینهمه خوبیو تو من ببینن کور شه دراز!!!
-هه...مسابقه همه چیو معلوم میکنه فسقلی...
+اااااا خفه بمیر دیگه!؟! هی میگه فسقلی!!! دراز!
خندید-شروع کنیم؟ من که یار های خودمو انتخاب کردم!!
به پسرای باشگاه نگاه کردم...عقده‌ای های بدبخت! یعنی یکی از اونا حاظر نبود با من هم تیمی بشه؟ جهنم خودم تنهایی میرم!!! یهو دیدم اون پسره همگروهیم دست دردست یه پسر جیگر و ناناس دیگه(عای ام خر مرگ!) داره میاد....
پسره-خب...من و برادرم همتیمی تو هستیم آدرین...حالا سه نفرشدیم...درست شد؟
+اوکی درست شد وای مطمئنی داداشت میخاد با ما هم تیمی بشه؟؟
اون یکی پسره-راستش مشتاقم ببینم دختر کوچولویی مثل تو که اینقدر قمپز درمیکنه چن مرده حلاجه!!!
+حلاج بودنشم نشونت میدن خوشگل! خب....(روبه دراز) بهتره شروع کنیم!!
دراز - بریم که بزنم لهت کنم فسقلی!!!
+ خواهیم دید که کی له میشه....دراز سنپای!!!
وارد زمین والیبال شدیم....