در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/typhoon breath_پارت ۶۱:

۱۸ نظر گزارش تخلف
♦aDeRyAn♦
♦aDeRyAn♦

با چشمای گشاد شده گفتم+چی گفتی؟
-گفتم گوشی تو هم آنتن نداره؟
+نه‌نه...چیزی که قبلش گفتی!
-قبلش من چیزی نگفتم!
+چرا چرا...تکرار کن!
چشاشو گرد کرد-چیو تکرار کنم؟
+کلمه‌ای که قبل از این جملت گفتی!
-ای بابا حالا هی من میگم الا و بلا نره تو بگو باشه بدوش!خو چیزی نگفتم که!
یهو داد زدم+تو همین الان اسم منو صدا زدی!
سرشو کج کرد-من؟
+نه عمم-_-
دایی-بچه ها همتون بیاید کنار اتیش...
چشامو ریز‌کردم به شین نگاه کردم و فوری رفتم پیش آتیشی که هارو و دراز درست کرده بودن وایسادم..
شین هم اومد پیش ما و کنار یوتا وایساد..
دایی-خب...همونجور که از هوا معلومه باید تا بند اومدن بارون اینجا بمونیم...با اینحال معلوم نیس بارون کی بند میاد،گوشی هامون هم که آنتن نداره،با این حساب،یکی دو ساعت میمونیم،اگه بارون بند نیومد باید راه بیوفتیم،اوکی؟
همه اوکی رو دادن و کنار آتیش جمع شدن؛
از اونجایی که هممون صبح کله سحر پا شده بودیم از خستگی داشتیم تلیت میشدیم! پس همونجا کنار آتیش دراز کشیدیم تا بخابیم،سرمو گذاشتم زمین...غلت زدم و روی پهلوی راست خابیدم،نگاهم به شین افتاد که به پشت دراز کشیده بود و زل زده بود به سقف غار..
کیویا-اوی اوی خوشکله،چشاتو درویش کن! اینقد هیز بازی درنیار!
چشمامو باریک کردم و بهش زل زدم+من هیز بازی در نمیارم دراز جان!من فقط خیلی با دقت به زیبایی های اطرافم نگاه میکنم و لذت میبرم!
کیویا قیافشو مچاله کرد،به شین اشاره کرد و گفت-این زیباییه؟ نه اخه این کجاش به زیبایی میخوره-_-
خندیدم+اگه اخلاقشو فاکتور بگیریم شین هم هلوییه برا خودش!
خندید و پایین پای من کنار آتیش دراز کشید..
+راستی لنده‌هور..
کیویا-بنال..
+خوشم میاد به این درجه از خودشناسی رسیدی که میفهمی لنده‌هوری^^
-آدرین نمیدونم تا حالا بهت گفته بودم یا نه...ولی من ۸۷ کیلو گرم وزن دارما!
چشمام گرد شد+جاان؟ ۸۷ کیلو؟._.
-بعله!
+اصلا به هیکلت نمیاد!
-اره خب فسقلی اینا همش ماهیچه‌اس،عضله‌س!برا همین بم نمیاد وزنم اینقدر زیاد باشه^^
+خفه-_-خب،حالا وزن تو به من چه ربطی داره؟
شیطون گفت-هیچی.فقط گفتم حواست باشه اگه یه بار دیگه زبون درازی کنی من میدونم و تو و ۸۷ کیلو گرم وزن^^
یهو چشام گرد شد و زدم زیر خنده!
-هر هر هر-_-نترکی!
+نمیترکم شما بپا از حرص نترکی!
-آدرین ۸۷ کیلو وزن هاا!
فوری گارد گرفتم+اووو،چقد هوا خوبه!نه؟
تک خنده‌ای کرد و...

نظرات (۱۸)

Loading...

توضیحات

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/typhoon breath_پارت ۶۱:

۹ لایک
۱۸ نظر

با چشمای گشاد شده گفتم+چی گفتی؟
-گفتم گوشی تو هم آنتن نداره؟
+نه‌نه...چیزی که قبلش گفتی!
-قبلش من چیزی نگفتم!
+چرا چرا...تکرار کن!
چشاشو گرد کرد-چیو تکرار کنم؟
+کلمه‌ای که قبل از این جملت گفتی!
-ای بابا حالا هی من میگم الا و بلا نره تو بگو باشه بدوش!خو چیزی نگفتم که!
یهو داد زدم+تو همین الان اسم منو صدا زدی!
سرشو کج کرد-من؟
+نه عمم-_-
دایی-بچه ها همتون بیاید کنار اتیش...
چشامو ریز‌کردم به شین نگاه کردم و فوری رفتم پیش آتیشی که هارو و دراز درست کرده بودن وایسادم..
شین هم اومد پیش ما و کنار یوتا وایساد..
دایی-خب...همونجور که از هوا معلومه باید تا بند اومدن بارون اینجا بمونیم...با اینحال معلوم نیس بارون کی بند میاد،گوشی هامون هم که آنتن نداره،با این حساب،یکی دو ساعت میمونیم،اگه بارون بند نیومد باید راه بیوفتیم،اوکی؟
همه اوکی رو دادن و کنار آتیش جمع شدن؛
از اونجایی که هممون صبح کله سحر پا شده بودیم از خستگی داشتیم تلیت میشدیم! پس همونجا کنار آتیش دراز کشیدیم تا بخابیم،سرمو گذاشتم زمین...غلت زدم و روی پهلوی راست خابیدم،نگاهم به شین افتاد که به پشت دراز کشیده بود و زل زده بود به سقف غار..
کیویا-اوی اوی خوشکله،چشاتو درویش کن! اینقد هیز بازی درنیار!
چشمامو باریک کردم و بهش زل زدم+من هیز بازی در نمیارم دراز جان!من فقط خیلی با دقت به زیبایی های اطرافم نگاه میکنم و لذت میبرم!
کیویا قیافشو مچاله کرد،به شین اشاره کرد و گفت-این زیباییه؟ نه اخه این کجاش به زیبایی میخوره-_-
خندیدم+اگه اخلاقشو فاکتور بگیریم شین هم هلوییه برا خودش!
خندید و پایین پای من کنار آتیش دراز کشید..
+راستی لنده‌هور..
کیویا-بنال..
+خوشم میاد به این درجه از خودشناسی رسیدی که میفهمی لنده‌هوری^^
-آدرین نمیدونم تا حالا بهت گفته بودم یا نه...ولی من ۸۷ کیلو گرم وزن دارما!
چشمام گرد شد+جاان؟ ۸۷ کیلو؟._.
-بعله!
+اصلا به هیکلت نمیاد!
-اره خب فسقلی اینا همش ماهیچه‌اس،عضله‌س!برا همین بم نمیاد وزنم اینقدر زیاد باشه^^
+خفه-_-خب،حالا وزن تو به من چه ربطی داره؟
شیطون گفت-هیچی.فقط گفتم حواست باشه اگه یه بار دیگه زبون درازی کنی من میدونم و تو و ۸۷ کیلو گرم وزن^^
یهو چشام گرد شد و زدم زیر خنده!
-هر هر هر-_-نترکی!
+نمیترکم شما بپا از حرص نترکی!
-آدرین ۸۷ کیلو وزن هاا!
فوری گارد گرفتم+اووو،چقد هوا خوبه!نه؟
تک خنده‌ای کرد و...