در حال بارگذاری ویدیو ...

چهارمین سالگرد اسمانی مرتضی (قسمت اول اتحاد خانواده خاص)(توضیحات مهم)

۴ نظر گزارش تخلف
الهه:عشق اولم❤سونگ❤ عشق دومم❤ مرتضی❤
الهه:عشق اولم❤سونگ❤ عشق دومم❤ مرتضی❤

سلام به همه نماشایی ها خوبین امیدوارم حالتون خوب باشه عذر میخوام که کم فعالم امروز ۲۳ ابان چهارمین سالگرد پرواز اسمانی مرتضی هست چهارساله که دیگه جاش تو زمین نیست ولی یاد و خاطره اش همیشه زنده اس همیشه تو قلبمونه و همیشه واسه همه عزیزه و ماندگار چهارساله که دیگه راحت شده از دردهاش جاش هم پیش خدا خیلی خوبه همین که ارامش داره واسه ما خاصیا خیلی ارزش داره مرتضی همیشه هست فقط حضور فیزیکی نداره ولی روحش همیشه پیش همه هست خانواده خاص که ما طرفداراش میشیم براش سه تا اتحاد تشکیل دادیم چون‌ نماشا نمیزاره متنم زیاد باشه اتحاد هارو جدا میزارم این اولین قسمت اتحاد هست متنش اینه: صبح بود ،
اما نه یک صبح معمولی ،
صبح بود اما صبحی از جنسِ بیرحمیه پاییز ،
سرمایِ بی حد و اندازه یِ دلِ بیقرارِ هوا ،
کارد بود بر استخوانِ احساسمان ،
صبح بود اما تاریک ،
دل آشوبه ای که انگار تمامی نداشت ،
دل شوره ای که شوری اش ، نمک بود بر زخمِ عمیقِ قلبمان ،
و خبری که مثل ناقوسِ مرگ ،
در گوشِ جانِ بی جانمان پیچید ،
خبری که وجودِ روی گسلمان را تا مرزِ هزار ریشتر لرزاند ،
انگار که گوش هایمان اعتمادشان را به آنچه میشنیدند از دست داده بودند ،
انگار که تنمان روی پاهایِ ناتوانمان زیادی میکرد ،
و انگار که کسی از اعماق وجودمان ،
همه چیز را تکذیب میکرد ،
کسی خبر میداد که تو ،
آرام و بی صدا ،
بی خداحافظی ،
عاشقانت را ترک کرده ای به هوای عشقِ خدا ،
کسی خبر میداد که تو ،
دست از تمامِ درد هایت شسته ای و رفته ای در پیِ آنجا که نه از درد خبری ست و نه از غم ،
کسی میگفت رفته ای که در آغوش خدا ،
 اولین روز از فصلِ بهار‌ِ زندگی ات را با تنی پاک از خستگی جشن بگیری ،
کسی میگفت سال نوی توست امروز ،
و تو اسفند ماهِ جانت را از دردِ عمیق و جان سوزت ، به شوقِ نوروز ، تکانده بودی ،
در عمیق ترین نقطه ی ممکن از اقیانوسِ پاییزِ رنگ پریده ،
تو رفته بودی تا بهار را تجربه کنی ،
ما پشت سرِ قدم هایت ، اشکِ چشمانِ بی قرارمان را میریختیم و میدانستیم ،
مسافرمان قدم در راه سفری گذاشته است که بازگشتی ندارد ،
روح و جانمان را نذر نگاه تب دار و کبودی دستانت کرده بودیم و نشد ،
ما خواستیم و جنگیدیم و نشد ،
هیچ چیز آنطور که باید نشد ،
حال ، نگرانمان نباش جانم ،
آسودگی ات آرزویمان است ،
آرامشت دعای هر لحظه مان ،

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

چهارمین سالگرد اسمانی مرتضی (قسمت اول اتحاد خانواده خاص)(توضیحات مهم)

۴ لایک
۴ نظر

سلام به همه نماشایی ها خوبین امیدوارم حالتون خوب باشه عذر میخوام که کم فعالم امروز ۲۳ ابان چهارمین سالگرد پرواز اسمانی مرتضی هست چهارساله که دیگه جاش تو زمین نیست ولی یاد و خاطره اش همیشه زنده اس همیشه تو قلبمونه و همیشه واسه همه عزیزه و ماندگار چهارساله که دیگه راحت شده از دردهاش جاش هم پیش خدا خیلی خوبه همین که ارامش داره واسه ما خاصیا خیلی ارزش داره مرتضی همیشه هست فقط حضور فیزیکی نداره ولی روحش همیشه پیش همه هست خانواده خاص که ما طرفداراش میشیم براش سه تا اتحاد تشکیل دادیم چون‌ نماشا نمیزاره متنم زیاد باشه اتحاد هارو جدا میزارم این اولین قسمت اتحاد هست متنش اینه: صبح بود ،
اما نه یک صبح معمولی ،
صبح بود اما صبحی از جنسِ بیرحمیه پاییز ،
سرمایِ بی حد و اندازه یِ دلِ بیقرارِ هوا ،
کارد بود بر استخوانِ احساسمان ،
صبح بود اما تاریک ،
دل آشوبه ای که انگار تمامی نداشت ،
دل شوره ای که شوری اش ، نمک بود بر زخمِ عمیقِ قلبمان ،
و خبری که مثل ناقوسِ مرگ ،
در گوشِ جانِ بی جانمان پیچید ،
خبری که وجودِ روی گسلمان را تا مرزِ هزار ریشتر لرزاند ،
انگار که گوش هایمان اعتمادشان را به آنچه میشنیدند از دست داده بودند ،
انگار که تنمان روی پاهایِ ناتوانمان زیادی میکرد ،
و انگار که کسی از اعماق وجودمان ،
همه چیز را تکذیب میکرد ،
کسی خبر میداد که تو ،
آرام و بی صدا ،
بی خداحافظی ،
عاشقانت را ترک کرده ای به هوای عشقِ خدا ،
کسی خبر میداد که تو ،
دست از تمامِ درد هایت شسته ای و رفته ای در پیِ آنجا که نه از درد خبری ست و نه از غم ،
کسی میگفت رفته ای که در آغوش خدا ،
 اولین روز از فصلِ بهار‌ِ زندگی ات را با تنی پاک از خستگی جشن بگیری ،
کسی میگفت سال نوی توست امروز ،
و تو اسفند ماهِ جانت را از دردِ عمیق و جان سوزت ، به شوقِ نوروز ، تکانده بودی ،
در عمیق ترین نقطه ی ممکن از اقیانوسِ پاییزِ رنگ پریده ،
تو رفته بودی تا بهار را تجربه کنی ،
ما پشت سرِ قدم هایت ، اشکِ چشمانِ بی قرارمان را میریختیم و میدانستیم ،
مسافرمان قدم در راه سفری گذاشته است که بازگشتی ندارد ،
روح و جانمان را نذر نگاه تب دار و کبودی دستانت کرده بودیم و نشد ،
ما خواستیم و جنگیدیم و نشد ،
هیچ چیز آنطور که باید نشد ،
حال ، نگرانمان نباش جانم ،
آسودگی ات آرزویمان است ،
آرامشت دعای هر لحظه مان ،