در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت سوم * پارت اول * رمان ♣♦بهترین سلطنت♦♣

♦⚚Pʀɪɴᴄᴇss ⋅∙⋅ Aɴɪsᴀ ~ Rᴇɢɪɴᴀ⚚♦
♦⚚Pʀɪɴᴄᴇss ⋅∙⋅ Aɴɪsᴀ ~ Rᴇɢɪɴᴀ⚚♦

بعد از اون اتفاق که آنیسا سالن مهمونیرو ترک میکنه ، آدریانوس به نگهبانا با عصبانیت دستور میده توی راهرو جلوشو بگیرن و اوناهم از فرمانش اطاعت میکنن...
آنیسا که بدنش از وحشت و ناراحتی هنوز میلرزید سرشو به عقب برمیگردونه و آدریانوسو میبینه که با غضب کامل از سالن مهمونی داره میاد سمتش.
آدریانوس خیلی جدی به آنیسا میگه : یا همین الان برمیگردی جلوی همه از کایا معذرت خواهی میکنی یا اینکه برای همیشه تو اتاقت زندانی میشی!!!
آنیسا آروم کامل برمیگرده سمت پدرش و با لحنی محترمانه و از روی نگرانی بهش میگه : شما اصلا خبر دارین اون چجور هیولاییه؟؟! اون منو فقط بخاطر قدرتم می خواد!!!
آدریانوس با لحن تند و تهدید آمیزی میگه : بچه بازیرو بذار کنار!!! اون برادر زاده ی منه...خیلی بهتر از تو میشناسمش!!....اون تورو خیلی هم دوس داره اما تو...گستاخی بزرگی درحقش کردی!!...*چند قدم با عصبانیت میاد سمت آنیسا و مچ یکی از دستاشو میگیره فشار میده * همین الان با من برمیگردی به مهمونی و این گندی که زدی رو درست میکنی!!...من پدرتم ، منو از خودت ناامید نکن آنیسا!!!
همون لحظه تا آنیسا می خواد جواب پدرشو بده آدریانوس بدون توجه بهش اونو با خودش میکشونه به سالن مهمونی....
در سالنو خدمتکارا دوباره براشون باز میکنن و همه ی مهمونا همینطور با انبوهی از سوال و ابهام بهشون خیره شده بودن....فرانک که همینطور با خشم درحال خودخوری خودش بود وقتی آنیسارو میبینه که داره میاد نزدیکش سعی میکنه خونسردی خودشو حفظ کنه و با نهایت غرور بهش خیره میشه و میگه : ببین چه افتضاحی به بار آوردی!! همه دارن پشت سر ما حرف میزنن...
آدریانوس ، به آنیسا اشاره میکنه که به برادرش تعظیم کنه و اول از اون معذرت بخواد و آنیسا هم به اجبار همون کارو میکنه ، ولی وقتی نوبت به معذرت خواهی از کایا میرسه آنیسا زیر بار نمیره.
آدریانوس با لحن جدی بهش میگه : منتظر چی هستی!!!؟؟
درحالی که سالن دوباره غرق در سکوت شده بود آنیسا با نگاهی سرشار از نفرت به کایا نگا میکنه و کایا هم همون لحظه لبخند ریزی که روی چهرش بود به یک لبخند شیطانی تبدیل میشه و از کنار پدرش با خونسردی میاد سمت آنیسا ، گوشه ایی از موهای افتاده کنار صورت آنیسا رو لمس میکنه بلند به همه اعلام میکنه : آنیسای عزیز من اشتباهی مرتکب نشده که بخواد بابتش معذرت خواهی کنه!! همین که برگشته معلومه اونم منو دوس داره ^___^
ادامه در *پارت دوم*

نظرات (۶)

Loading...

توضیحات

قسمت سوم * پارت اول * رمان ♣♦بهترین سلطنت♦♣

۱۷ لایک
۶ نظر

بعد از اون اتفاق که آنیسا سالن مهمونیرو ترک میکنه ، آدریانوس به نگهبانا با عصبانیت دستور میده توی راهرو جلوشو بگیرن و اوناهم از فرمانش اطاعت میکنن...
آنیسا که بدنش از وحشت و ناراحتی هنوز میلرزید سرشو به عقب برمیگردونه و آدریانوسو میبینه که با غضب کامل از سالن مهمونی داره میاد سمتش.
آدریانوس خیلی جدی به آنیسا میگه : یا همین الان برمیگردی جلوی همه از کایا معذرت خواهی میکنی یا اینکه برای همیشه تو اتاقت زندانی میشی!!!
آنیسا آروم کامل برمیگرده سمت پدرش و با لحنی محترمانه و از روی نگرانی بهش میگه : شما اصلا خبر دارین اون چجور هیولاییه؟؟! اون منو فقط بخاطر قدرتم می خواد!!!
آدریانوس با لحن تند و تهدید آمیزی میگه : بچه بازیرو بذار کنار!!! اون برادر زاده ی منه...خیلی بهتر از تو میشناسمش!!....اون تورو خیلی هم دوس داره اما تو...گستاخی بزرگی درحقش کردی!!...*چند قدم با عصبانیت میاد سمت آنیسا و مچ یکی از دستاشو میگیره فشار میده * همین الان با من برمیگردی به مهمونی و این گندی که زدی رو درست میکنی!!...من پدرتم ، منو از خودت ناامید نکن آنیسا!!!
همون لحظه تا آنیسا می خواد جواب پدرشو بده آدریانوس بدون توجه بهش اونو با خودش میکشونه به سالن مهمونی....
در سالنو خدمتکارا دوباره براشون باز میکنن و همه ی مهمونا همینطور با انبوهی از سوال و ابهام بهشون خیره شده بودن....فرانک که همینطور با خشم درحال خودخوری خودش بود وقتی آنیسارو میبینه که داره میاد نزدیکش سعی میکنه خونسردی خودشو حفظ کنه و با نهایت غرور بهش خیره میشه و میگه : ببین چه افتضاحی به بار آوردی!! همه دارن پشت سر ما حرف میزنن...
آدریانوس ، به آنیسا اشاره میکنه که به برادرش تعظیم کنه و اول از اون معذرت بخواد و آنیسا هم به اجبار همون کارو میکنه ، ولی وقتی نوبت به معذرت خواهی از کایا میرسه آنیسا زیر بار نمیره.
آدریانوس با لحن جدی بهش میگه : منتظر چی هستی!!!؟؟
درحالی که سالن دوباره غرق در سکوت شده بود آنیسا با نگاهی سرشار از نفرت به کایا نگا میکنه و کایا هم همون لحظه لبخند ریزی که روی چهرش بود به یک لبخند شیطانی تبدیل میشه و از کنار پدرش با خونسردی میاد سمت آنیسا ، گوشه ایی از موهای افتاده کنار صورت آنیسا رو لمس میکنه بلند به همه اعلام میکنه : آنیسای عزیز من اشتباهی مرتکب نشده که بخواد بابتش معذرت خواهی کنه!! همین که برگشته معلومه اونم منو دوس داره ^___^
ادامه در *پارت دوم*