در حال بارگذاری ویدیو ...

من معمولی نبودم 60

۱ نظر
گزارش تخلف
A
A

+خیلی باجراعتی که جلوی من بهش دست زدی...
رفت جلوی اون پسره و یکی محکم زد توی دلش جوری که خون بالا اورد......بعدشم بیجون افتاد زمین... انتونی اومد منو بغل کرد .... اون پسره داد زد:فعلا واسه توعه
انتونی سعی کرد هیچ عکس العملی نشون نده.... منو برد سمت جنگل... وسط جنگل بودیم چشمامو باز کردم،نور کمی از بین درختا میومد ...سرمو بردم به سمت انتونی و چشمامو دوباره بستم...
+بسه دیگه چقد می خوابی!
-ها!؟
+خودت بیا دیگه...
-نمی خواممم تو منو بیار
+دستم درد گرف
-چرا دروغ میگی!تو که زورت از من بیشتره
+اره ولی خودت بیا برو خونه.... خونه از اون وره
-نمی خوامم...میترسم...
+ینی از من نمی ترسی!؟فعلا من واسه تو خطرناک ترم
-اگه ازت میترسیدم به جای تو با اون پسره،..لویی میرفتم...
+هه....اون داش به یه چیزی به جز خون فک میکرد...
-پس واسه این یهو اومدی
+من همون اطراف بودم...افکارشو که خوندم اومدم
-تو که به افکار اون فک نمی کنی...
+نع..
-ااگه بگم که ازت نمی ترسم چیکارم میکنی..
+ی کاری می کنم بترسی...
-خوب ازت میترسم
منو گذاشت زمین گف:از اینجا به بعد رو خودت برو...
-نمی خواممم....میترسم تنهایی برم..
+بشین
-چرا؟!
+گفتم بشین...
نشستم زمین... اونم نشست روبه روم گفتم:چی میخوای؟
-چشمات ابین.. موهاتم دودیه...موج داره
+سرمو گرفتم پایین موهام کل صورتمو پوشونده بود....
-چشماتو ببند...
+نمی خوامم
-لجباز..

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

من معمولی نبودم 60

۷ لایک
۱ نظر

+خیلی باجراعتی که جلوی من بهش دست زدی...
رفت جلوی اون پسره و یکی محکم زد توی دلش جوری که خون بالا اورد......بعدشم بیجون افتاد زمین... انتونی اومد منو بغل کرد .... اون پسره داد زد:فعلا واسه توعه
انتونی سعی کرد هیچ عکس العملی نشون نده.... منو برد سمت جنگل... وسط جنگل بودیم چشمامو باز کردم،نور کمی از بین درختا میومد ...سرمو بردم به سمت انتونی و چشمامو دوباره بستم...
+بسه دیگه چقد می خوابی!
-ها!؟
+خودت بیا دیگه...
-نمی خواممم تو منو بیار
+دستم درد گرف
-چرا دروغ میگی!تو که زورت از من بیشتره
+اره ولی خودت بیا برو خونه.... خونه از اون وره
-نمی خوامم...میترسم...
+ینی از من نمی ترسی!؟فعلا من واسه تو خطرناک ترم
-اگه ازت میترسیدم به جای تو با اون پسره،..لویی میرفتم...
+هه....اون داش به یه چیزی به جز خون فک میکرد...
-پس واسه این یهو اومدی
+من همون اطراف بودم...افکارشو که خوندم اومدم
-تو که به افکار اون فک نمی کنی...
+نع..
-ااگه بگم که ازت نمی ترسم چیکارم میکنی..
+ی کاری می کنم بترسی...
-خوب ازت میترسم
منو گذاشت زمین گف:از اینجا به بعد رو خودت برو...
-نمی خواممم....میترسم تنهایی برم..
+بشین
-چرا؟!
+گفتم بشین...
نشستم زمین... اونم نشست روبه روم گفتم:چی میخوای؟
-چشمات ابین.. موهاتم دودیه...موج داره
+سرمو گرفتم پایین موهام کل صورتمو پوشونده بود....
-چشماتو ببند...
+نمی خوامم
-لجباز..