❁◕ ‿ ◕❁ تولـــــد یکــ سالــــــــــگی کــانالمـ ☚✔ جُــــــک های یوکـــیســـی✔☛ ❁◕ ‿ ◕❁
پارت 2
ادامه=>
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿ جون ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎﻫﺎش ﺣﺮﻑ میزنه ﺗﻮ ﮐﺪﻭﻡ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨه؟
ﺭﺍﺳﺖ ؟
ﭼﭗ ؟
ﻭﺳﻂ ﭘﯿﺸﻮﻧﯿﺶ ؟
ﺩﻣﺎﻏﺶ ﻋﺎﯾﺎ ؟
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ …
آخرین جملات یک سوسک هنگام کشته شدنش توسط ایلای:
بکش... آررررره بیا منو بکش؛
.
.
.
.
تو حسودیت می شه از اینکه زنت از من می ترسه ولی از تو نمی ترسه!!
ایلای یه یخچال کنار تخت خوابش داره:
.
.
.
هر نیم ساعت یه بار بالش از تو یخچال در میاره قبلی رو میذاره توش!
سوهیون مشغول خدمت سربازی بوده. . .
هر کاغذی را که میدیده برمیداشته و میخونده و میگفته: این نیست!
سرانجام مسؤلان نظامی او را به تیمارستان بردند و یک تیم پزشکی تشخیص داد باید معاف شود.
سوهیون وقتی کاغذ معافیت را دید، خندید و گفت:
.
.
.
.
..
همین بود
مورد داشتیم هون داشته تو مجله جوک میخونده!
دستشو فشار داده رو جک که کپی کنه!
.
.
.
.
میگن از شدت خنده ، مجله پاره شده !
دیشب سوهیون از جون که کنکوریه پرسید: اضطراب داری عزیزم؟
گفت: آره
سوهی هم گفت: اضطراب نداشته باش
.
.
.
فکر کنم هیچ مشاوری نمیتونست اینجوری کمکش کنه
یه بارم مثلا ایلای توبه کرد
.
. اومد سرشو بندازخ پایین تو خیابون راه برخ ، یه رم 8 گیگ پیدا کرد . چه چیزایی توش بود !
یه بارم کیسوپ خواسته بره بجنورد
اشتباهی بلیط بیرجند رو گرفته
وقتی از اتوبوس پیاده شده دیده عههههههه اومده بروجرد!!!!
یکی از آرزو های سوهیون اینه که:
ﮐﺎﺵ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻫﻤﺴﺮ ﻫﻢ ﻣث ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺑﻮﺩ ..
ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﻯ خانواده ﺗﺄﯾﯿﺪ ﺻﻼﺣﯿﺖ ﻣﯿﺸﺪﻥ , ﻣﯿﻮﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﻫﻨﺮﻫﺎ ﻭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ , ﺑﻌﺪﺵ ﻣﻨﻢ ﺳﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺎ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻫﻤﺴﺮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ . . ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﺁﻓﺮﯾﺪﻡ!
نظرات (۲۱)