در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۹۴

۴ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

برگشت به سمت..
-جان دلم؟؟خوبه؟!
+خوبه..بغلم کن..
-بعد اونوقت من لوسم یا تو؟!
+تو..
-باشه..
پشت به من برگشت..
+یچیزی یادت نرفت؟
با دستش گفت چی؟..
با صدای مزلوم و ناراحتم گفتم+بغل من..
-شب بخیر..
+سرد نباش طاقتشو ندارم..
چیزی نگفت..چرا اینجوری شد یه دفعه؟!..
+اینجوری نکن..میدونی که قلبم ضعیفه وقتی اینجوری باهام رفتار میکنی از کار میوفته و دق میکنم..
-این کارو کنم میگی نکن دق میکنم اون کارو میکنم میگی نکن دق میکنم..خب که چی؟!؟چقدر اینو میگی؟!
حرفی که زد برام قابل حضم نبود..نباید اینو میگفت..به پشت برگشتم و گفتم+باشه دیگه نمیگم دیگه هیچی نمیگم..بغلم نخواستم..
داشتم خودمو کنترل میکردم تا اشکام نریزه..مگه چی گفتم که اینجوری کرد باهام؟!..چشمامو بستم..واقعا آراد اینو گفته بود؟!..ازت انتظار نداشتم آراد..
-آرام..
خودمو زدم به خواب..دلم نمیخواست باهاش حرف بزنم..تکون خوردن تختو احساس کردم..فکر کنم برگشته بود سمت من..
-آرام..به این زودی خوابیدی؟! اگه بیداری چرا جواب نمیدی؟!
هیچی نگفتم..بغض داشتم..
-منظورت از اینکه دیگه هیچی نمیگی چی بود؟؟..آرام حالت خوبه؟؟..بابا یه تکونی بخور بفهمم زنده ای..
نفس عمیقی کشیدم ولی هیچی نگفتم..
-آرام غلط کردم..خسته بودم یه چرتی گفتم..آرام جوابمو بده تورو خدا..
بازم سکوت کردم..تا تو باشی دیگه چرت نگی..
-جان من..
+قسم نخور..
دستمو گرفت تا برم گردونه ولی دستمو کشیدم..بلند شدم تا برم بیرون..سریع اومد و جلوی در وایساد..
-کجا؟!..دارم باهات حرف میزنم..
+برو کنار..من حرفی ندارم..
-منو نگا..
نگاهش نکردم..چونمو گرفت چرخوند سمت خودش..
-ببخشید جدی نگفتم..تو برام خیلی ارزش داری..میبخشی؟!
چونمو از توی دستش کشیدم و نگاهمو ازش گرفتم..
-ناز نکن..چشمامو ببین خستگی ازش میباره..نشنیده بگیر چی گفتم..
چجوری نشنیده بگیرم؟!رسما با اون حرفش گفت جون من براش ارزشی نداره..

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۹۴

۷ لایک
۴ نظر

برگشت به سمت..
-جان دلم؟؟خوبه؟!
+خوبه..بغلم کن..
-بعد اونوقت من لوسم یا تو؟!
+تو..
-باشه..
پشت به من برگشت..
+یچیزی یادت نرفت؟
با دستش گفت چی؟..
با صدای مزلوم و ناراحتم گفتم+بغل من..
-شب بخیر..
+سرد نباش طاقتشو ندارم..
چیزی نگفت..چرا اینجوری شد یه دفعه؟!..
+اینجوری نکن..میدونی که قلبم ضعیفه وقتی اینجوری باهام رفتار میکنی از کار میوفته و دق میکنم..
-این کارو کنم میگی نکن دق میکنم اون کارو میکنم میگی نکن دق میکنم..خب که چی؟!؟چقدر اینو میگی؟!
حرفی که زد برام قابل حضم نبود..نباید اینو میگفت..به پشت برگشتم و گفتم+باشه دیگه نمیگم دیگه هیچی نمیگم..بغلم نخواستم..
داشتم خودمو کنترل میکردم تا اشکام نریزه..مگه چی گفتم که اینجوری کرد باهام؟!..چشمامو بستم..واقعا آراد اینو گفته بود؟!..ازت انتظار نداشتم آراد..
-آرام..
خودمو زدم به خواب..دلم نمیخواست باهاش حرف بزنم..تکون خوردن تختو احساس کردم..فکر کنم برگشته بود سمت من..
-آرام..به این زودی خوابیدی؟! اگه بیداری چرا جواب نمیدی؟!
هیچی نگفتم..بغض داشتم..
-منظورت از اینکه دیگه هیچی نمیگی چی بود؟؟..آرام حالت خوبه؟؟..بابا یه تکونی بخور بفهمم زنده ای..
نفس عمیقی کشیدم ولی هیچی نگفتم..
-آرام غلط کردم..خسته بودم یه چرتی گفتم..آرام جوابمو بده تورو خدا..
بازم سکوت کردم..تا تو باشی دیگه چرت نگی..
-جان من..
+قسم نخور..
دستمو گرفت تا برم گردونه ولی دستمو کشیدم..بلند شدم تا برم بیرون..سریع اومد و جلوی در وایساد..
-کجا؟!..دارم باهات حرف میزنم..
+برو کنار..من حرفی ندارم..
-منو نگا..
نگاهش نکردم..چونمو گرفت چرخوند سمت خودش..
-ببخشید جدی نگفتم..تو برام خیلی ارزش داری..میبخشی؟!
چونمو از توی دستش کشیدم و نگاهمو ازش گرفتم..
-ناز نکن..چشمامو ببین خستگی ازش میباره..نشنیده بگیر چی گفتم..
چجوری نشنیده بگیرم؟!رسما با اون حرفش گفت جون من براش ارزشی نداره..