ᴄᴀᴘ"
امشب شب خوبی بود..!
هم جواهر بخش ای اومد و خیلی خر ذوق شدم
هم تقریبا با همتون حرف زدم و حالم بهتر شد و خیلی دلم براتون تنگ شده بود
هم کلی مسخره بازی و چرت و پرت گفتیم
هم و...
امیدورام همیشه همینطوری باشه
ولی خب..دلم خیلی برای پدر و عموم تنگ شد..
نمیدونم پدرم منو یادشه یا نه
ولی خب امیدوارم اینو بخونه و بدونه من هر ثانیه به یادشم و خیلی دلم براش تنگ شد
بهم گفت یه روز برمیگرده و من هنوزم منتظرم..
.
.
امیدورام فردا که اومدم و سر بزنم کسی دوباره شروع به رفتن نکنه و هممون مثل امشب پیش هم باشیم..البته خیلیا نبودن و هنوز منتظرم که برگردن..
شب زیباتون بخیر:)
نظرات (۲۰)