در حال بارگذاری ویدیو ...

اسد و زویا تقدیمی به همه ی خواننده های خلاصه + خلاصه قسمت 855 قبول میکنم پارت 3

۹ نظر
گزارش تخلف
دنیاسینگ گرور
دنیاسینگ گرور

ارمان به خودش میاد و بلند میشه و همه چوبای دورو برش رو میزنه کنار و اماد با عصبانیت به صنم میگه تو دیگه کی هستی .امشب ماه کامله و بهترین فرصت برای منه و نمی زارم که تو نابودش کنی تو یه خائنی و داری به ما خیانت میکنه صنم میگه من مادرم و وظیفم اینه که بچم رو از شیطان حفط کنم (منظورش ارمانه )من تو رو هم میخواستم حفظ کنم اما تو توی این قدرت غرق شدی و هیچی حالیت نیست بعد امادبچه تو بغل ماهیرا نگاه میکنه و بعد با یه حرکت بچه رو از بغل ماهیرا میگیره و شمشیر رو میزاره زیر گردنش ماهیرا داد میزنه بچم که اماد میگه حرف نزن ماهیرا و صنم با ترس به هم نگاه میکنند یه دفعه یه پا میاد و میزنه به زیر بچه و بچه رو پرت میکنه تو هوا .ماهیرا دوباره بچش رو میگیره و مشخص میشه اون شخص ارمان بوده
ارمان یه مشت میزنه تو صورت اماد و اماد هم اول مات وایمیسه و بعد شروع میکنه به کتک زدن ارمان و توان اماد از ارمان بیشتره صنم شوکست و داره حرص میخوره که یه دفعه اماد وایمیسه ویه تیزی تو کمرش فرو رفت برمیگرده و میبینه صنم شمشیر رو تو کمر اماد زده .اماد با چشمای اشکی برمیگرده و مادرش رو نگاه میکنه و صنم با گریه میگه منو ببخش اماد ولی دوباره مجبور شدم یکی رو انتخاب کنم .من جونم رو دادم تا شیطان نباشم ولی تو خودت رو تبدیل به شیطان کردی امیدوارم گناهات همه بخشیده بشه اماد خونریزی داشت و داشت تلو تلو میخورد ارمان بغض داشت و ماهیرا شوک بود و صنم گریه میکرد اماد چشماش سیاهی رفت و به زمین افتاد و دقیقا جلوی پای صنم افتاد صنم با گریه به پسرش نگاه میکرد و قطره های اشکش به زمین میریخت
پرومو:ارمان بخاطر ضربه ای که به سرش خورده سر درد بدی گرفت و به زمین افتاد صنم و ماهیرا میرند بالاسرشو اسمش رو صدا میکنند و ماهیرا با گریه میگه خان بیگم یه کاری کن و بعد از ارمان خواهش میکنه چشماش رو باز کنه وصنم همین طور گریه میکنه

نظرات (۹)

Loading...

توضیحات

اسد و زویا تقدیمی به همه ی خواننده های خلاصه + خلاصه قسمت 855 قبول میکنم پارت 3

۱۴ لایک
۹ نظر

ارمان به خودش میاد و بلند میشه و همه چوبای دورو برش رو میزنه کنار و اماد با عصبانیت به صنم میگه تو دیگه کی هستی .امشب ماه کامله و بهترین فرصت برای منه و نمی زارم که تو نابودش کنی تو یه خائنی و داری به ما خیانت میکنه صنم میگه من مادرم و وظیفم اینه که بچم رو از شیطان حفط کنم (منظورش ارمانه )من تو رو هم میخواستم حفظ کنم اما تو توی این قدرت غرق شدی و هیچی حالیت نیست بعد امادبچه تو بغل ماهیرا نگاه میکنه و بعد با یه حرکت بچه رو از بغل ماهیرا میگیره و شمشیر رو میزاره زیر گردنش ماهیرا داد میزنه بچم که اماد میگه حرف نزن ماهیرا و صنم با ترس به هم نگاه میکنند یه دفعه یه پا میاد و میزنه به زیر بچه و بچه رو پرت میکنه تو هوا .ماهیرا دوباره بچش رو میگیره و مشخص میشه اون شخص ارمان بوده
ارمان یه مشت میزنه تو صورت اماد و اماد هم اول مات وایمیسه و بعد شروع میکنه به کتک زدن ارمان و توان اماد از ارمان بیشتره صنم شوکست و داره حرص میخوره که یه دفعه اماد وایمیسه ویه تیزی تو کمرش فرو رفت برمیگرده و میبینه صنم شمشیر رو تو کمر اماد زده .اماد با چشمای اشکی برمیگرده و مادرش رو نگاه میکنه و صنم با گریه میگه منو ببخش اماد ولی دوباره مجبور شدم یکی رو انتخاب کنم .من جونم رو دادم تا شیطان نباشم ولی تو خودت رو تبدیل به شیطان کردی امیدوارم گناهات همه بخشیده بشه اماد خونریزی داشت و داشت تلو تلو میخورد ارمان بغض داشت و ماهیرا شوک بود و صنم گریه میکرد اماد چشماش سیاهی رفت و به زمین افتاد و دقیقا جلوی پای صنم افتاد صنم با گریه به پسرش نگاه میکرد و قطره های اشکش به زمین میریخت
پرومو:ارمان بخاطر ضربه ای که به سرش خورده سر درد بدی گرفت و به زمین افتاد صنم و ماهیرا میرند بالاسرشو اسمش رو صدا میکنند و ماهیرا با گریه میگه خان بیگم یه کاری کن و بعد از ارمان خواهش میکنه چشماش رو باز کنه وصنم همین طور گریه میکنه