در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان انیمه ای تنفس طوفان/ Typhoon breath_ پارت ۳۸: عجقم ریپورت نکن...

۸ نظر گزارش تخلف
♦aDeRyAn♦
♦aDeRyAn♦

شیزوکو- هعع؟ چرا؟ اون یه پسره..چرا من پیشش نمونم؟
نیشیمیا‌گوجِی-نه... چون به تو اطمینان ندارم...
شیزوکو-اونوقت به این شل مغز اعتماد داری؟
نیشیمیا سان- حداقل از تو چشم و دل پاک تره تربچه! همه برن تو اتاقاشون...یوما آدرین رو به خودت سپردم... حواست بهش باشه.
یوما-چشم... اگه حالش بد شد خبرتون میکنم...
شیزوکو-منم خبر کن..
نیشیمیا سان- ببر وسط نخود؟ خب... برین دیگه...
بعد هم همه راهی اتاقاشون شدن... زیر چشمی به یوما نگاه کردم... یه لحظه دلم شور افتاد که نکنه بلایی سر ادرین بیاره؟؟
نه نه... این چه حرفیه؟ اون رفیقته این وصله ها بهش نمیچسبه! اون مواظبشه...
ولی اگه به اسم عشق بخاد بلایی سرش بیاره...خفه شو شین! اون هموین کاری نمیکنه!
یوما-شین؟ تو نمیری؟
+چی.؟ ها.. نه.. یعنی. آره.. چرا الان میرم..
یوما-شب بخیر...
+ا.اوم...
بعد هم به سمت اتاق خودم حرکت کردم...
**************
ادامه از زبان یوما:
بعد از رفتن شین، وارد اتاق آدرین شدم... یه صندلس گذاشتم کنار تختش و نشستم... چقد معصوم شده بود! واقعا نمیفهمم...شین چطور دلش اومد...
دستمو کردم تو موهاش...عاشق موهای بلند بودم... آروم دستمو اوردم پایین رو پیشونیش... بعد روی چشماش...چشمای دریاییش! دستمو آروم پایین تر اوردم...رو بینیش، صورتش و...لباش! ضربان قلبم کم‌کم زیاد شد... حس کردم بدنم داغ شده! بی اختیار صورتشو گرفتم... لبمو نزدیک لباش کردم... نه من دارم چیکار میکنم؟ اگه این اولین بوسه‌اش باشه چی؟ شاسد ناراحت بشه‌... ولی این تنها فرصت منه... اگه اون منو پس بزنه... حداقل اولین بوسه‌اش مال منه! چشمامو بستم...فاصله لبامون به میلی‌متر رسیده بود که یهو در باز شد!!!
-به‌به! دیگه چی؟؟
**********
ادامه از زبان شین:
یکم که از اتاق دور شدم دلشورم بیشتر شد... هرچی باشه من نمیتونم اونو با یه پسر تنها بزارم... عاشقش نیستم ولی غیرت که دارم!
در نیمه باز بود...از لای در داخل اتاقو دید زدم...نگا یوما! یه جوری زل زده بهش که انگار میخاد لب بگیره ازش! پوزخند زدم... یهو دیدم دستشو مرد تو موهای آدرین! ع‌.عوضی! داره چه غلطی میکنه ؟ آروم دستشو پایین تر اورد و تک‌تک اجزای صورتشو لمس‌کرد...رسید به لباش... داشت میرفت سمت لباش که درو محکم باز کردم و رفتم تو...
+به‌به! دیگه چی؟

نظرات (۸)

Loading...

توضیحات

رمان انیمه ای تنفس طوفان/ Typhoon breath_ پارت ۳۸: عجقم ریپورت نکن...

۱۲ لایک
۸ نظر

شیزوکو- هعع؟ چرا؟ اون یه پسره..چرا من پیشش نمونم؟
نیشیمیا‌گوجِی-نه... چون به تو اطمینان ندارم...
شیزوکو-اونوقت به این شل مغز اعتماد داری؟
نیشیمیا سان- حداقل از تو چشم و دل پاک تره تربچه! همه برن تو اتاقاشون...یوما آدرین رو به خودت سپردم... حواست بهش باشه.
یوما-چشم... اگه حالش بد شد خبرتون میکنم...
شیزوکو-منم خبر کن..
نیشیمیا سان- ببر وسط نخود؟ خب... برین دیگه...
بعد هم همه راهی اتاقاشون شدن... زیر چشمی به یوما نگاه کردم... یه لحظه دلم شور افتاد که نکنه بلایی سر ادرین بیاره؟؟
نه نه... این چه حرفیه؟ اون رفیقته این وصله ها بهش نمیچسبه! اون مواظبشه...
ولی اگه به اسم عشق بخاد بلایی سرش بیاره...خفه شو شین! اون هموین کاری نمیکنه!
یوما-شین؟ تو نمیری؟
+چی.؟ ها.. نه.. یعنی. آره.. چرا الان میرم..
یوما-شب بخیر...
+ا.اوم...
بعد هم به سمت اتاق خودم حرکت کردم...
**************
ادامه از زبان یوما:
بعد از رفتن شین، وارد اتاق آدرین شدم... یه صندلس گذاشتم کنار تختش و نشستم... چقد معصوم شده بود! واقعا نمیفهمم...شین چطور دلش اومد...
دستمو کردم تو موهاش...عاشق موهای بلند بودم... آروم دستمو اوردم پایین رو پیشونیش... بعد روی چشماش...چشمای دریاییش! دستمو آروم پایین تر اوردم...رو بینیش، صورتش و...لباش! ضربان قلبم کم‌کم زیاد شد... حس کردم بدنم داغ شده! بی اختیار صورتشو گرفتم... لبمو نزدیک لباش کردم... نه من دارم چیکار میکنم؟ اگه این اولین بوسه‌اش باشه چی؟ شاسد ناراحت بشه‌... ولی این تنها فرصت منه... اگه اون منو پس بزنه... حداقل اولین بوسه‌اش مال منه! چشمامو بستم...فاصله لبامون به میلی‌متر رسیده بود که یهو در باز شد!!!
-به‌به! دیگه چی؟؟
**********
ادامه از زبان شین:
یکم که از اتاق دور شدم دلشورم بیشتر شد... هرچی باشه من نمیتونم اونو با یه پسر تنها بزارم... عاشقش نیستم ولی غیرت که دارم!
در نیمه باز بود...از لای در داخل اتاقو دید زدم...نگا یوما! یه جوری زل زده بهش که انگار میخاد لب بگیره ازش! پوزخند زدم... یهو دیدم دستشو مرد تو موهای آدرین! ع‌.عوضی! داره چه غلطی میکنه ؟ آروم دستشو پایین تر اورد و تک‌تک اجزای صورتشو لمس‌کرد...رسید به لباش... داشت میرفت سمت لباش که درو محکم باز کردم و رفتم تو...
+به‌به! دیگه چی؟