ساقیا از جام چشمانت بده بر من شراب - رضا هلالی
ساقیا از جام چشمانت بده بر من شراب
تا ز غیرت دل بگیرم این منِ من کن خراب
بادهای دِه مست مستم کن ز جام کوثری
تا ببینم در دل پیمانه روی دلبری
زیر تیغ ابروی تو ساقیا رقصان روَم
جان دهم تا جان بگیرم، از تو و جانان شوم
یا ابوفاضل تو هستی آیتالعظمای حق
پا به پا بنهادهای تو پای خود جا پای حق
نقطهی وصل ربوبیت تویی با بندگان
عین ربی، عین عبدی، ای مکانت لامکان
بر تو آورده پناه آنکه پناه عالم است
افتخار آن کسی هستی که فخر آدم است
دستو دادی، چشمو دادی، سجده کردی سوی یار
یار یاری، جان یاری، عشق یاری ای نگار
هم علم هستی و هم هستی علمدار حسین
بیتو لشکر شد گسسته، ای سپهدار حسین
قطرهای از آن مِی را که به عابس دادهای
دِه به مقدادت که تو ساقی و ساقیزادهای
قبله هستی، کعبه هستی، زمزم عباسِ علی
ما سوانا محرماند و محرم عباسِ علی
در خم اَبروی تو پیدا صراطالمستقیم
حب تو سازد بهشت و بغض تو سازد جهیم
قاب قوسین تو باشد شام معراج حسین
راه عباسِ علی شد راه منهاج حسین
نظرات