دلش براش تنگ شده بود خیلی وقت بود که صداشو نشنیده بود خیلی وقت بود که بغلش نکرده بود...قلبش پره درد بودمثله همیشه به عکسش خیره شده بود
مدیربرنامه:لوهان بیا فیلمبرداری الان شروع میشه
لوهان:اومدم
از روی صندلی بلند شد دیگه از اینهمه کار خسته شده بودهیچی نمی خواست جز اون فقط تمام فکرش اون بود بغزش گرفت ولی خودشو جمع و جور کرد و رفت بیرون سردرد داشت...جمیعت اونور خیابون داشتن همینطوری فریاد میکشیدن از صدای اونهمه ادم سردردش بدتر میشد ولی به زور لبخند میزدو دست تکون میداد بعد فیلمبرداری برای امصا دادن نشست پشت میز،یکی یکی می اومدن برای امضا گرفتن
یکی از فن ها دفتر امضاشو گذاشت جلوی لوهان تا خواست امضاش کنه چشمش به امضای سهون افتاد دلتنگی داشت عذابش میداد دوباره بغز گرفت اینبار توان کنترل کردنه خودشو نداشت با دو دستش میزو محکم هل داد دوید طرفه اتاق گریم و درو از پشت بست مدیربرنامه با استرس در میزد و فریاد میکشید:باز کننننن...بیا بیرون
لوهان با صدوی لرزون و گرفته اش گفت:نمی...تونم...خوا..هش...خواش میکنم....الان نمی تونم
اشک از چشماش سرازیر میشد عینه ابربهاری گریه میکرد...حس میکرد که قلبش داره از سینش جدا میشه با دستاش محکم میکوبید به بدنش با تمومه نفسش از ته دل ناله میکرد
مدیربرنامه رفت سراغ میز تا بفهمه که چی انقدر لوهانو ازرده...دفتره دختره رو دیدو متوجه شد
بد مخمسه ای گیر کرده بود نمی تونست ماجرای اصلی رو بگه ...از اینور هم نمی تونست بدون توضیح بزاره بره...بدونه اینکه فکر کنه گفت:لوهان بیماره ....یعنی یه مدته که بیمار شده لطفا درک کنید و مارو ببخشین...
...
تویه ماشین گروه نشسته بود و به اهنگ اون گوش میداد بهش فکر میکرد
تو ماشین همه بودن به جز بک
اروم چشماشو باز کردو هندزسفری رو از گوشش در اورد:چان ؟این زنت کی میاد؟؟
چان:زن کیه؟؟عه ما فعلا نامزدیم...الان میاد
این جمله چان قلبه سوهو به درد اومد...خودشو کنترل کردو سرشو بالا اورد
بک بدو بدو از خوابگاه اومد پرید تو ماشین خطه چشمشو ناجور کشیده بود ...بدونه اینکه نفس بگیره سریع گفت:بچه ها میدونین لوهان مریض شده؟
سهون کوله پشتیشو انداخت زمین و با صدای بلند گفت:چییییییییییی؟؟؟؟؟










قسمت بعد بچم نمیتونه خودشه کنترل کنه دیگه چیه مگه:/نگا میکنی:/
منو چرا جو گرفته دارم گریه میکنم:/هونهانمون دیگه نیست عرررر زارررررT_T