نجابت من پارت 35

۰ نظر گزارش تخلف
دنیاسینگ گرور
دنیاسینگ گرور

درهمینبین غذا رو اوردند وحرفمون نیمه موند بعد از خوردن غذا به چند تاکاغذ دیواری فروشی سرزدم وکاغذای قشنگی انتخاب کردم و بعد هم به سرویس خواب فروشی رفتم و یه سرویس خواب ناناس گرفتم بعد خرید سرویس خوابم یه تک مبل تختخواب شو برای اتاق رقص گرفتم
بعداین که همه ی خریدامون تموم شد رفتم به یه گوشی فروشی و 4تا گوشی هم شکل ساعت مچی براشون گرفتم و گفتم :یکی اش برای خودم و سه تای دیگه برای شما حق دادن شماره ی این گوشی رو به کسی ندارید یااگه دادین باید فقط در حداس ام اس
هیچ وقت اشغال نباشه که اگه کار داشتم راحت بهتون دسترسی داشته باشم همیشه هم همراتون
بعد هم خسته وکوفته همراه بچه ها به سمت خونه رفتیم
-معصومه معصومه
*جانم ارزو جون
-بابام کجاست؟
*منتظرشما که برید ماشین بخرید
-ساعت چنده؟
*ساعت 7ونیمه
-کجامنتظره ؟
*نوحال
-معصومه
*بله
-کارگرا دارند وسایل رو میارند بگو وسایل رو بزارند تو حال پشتی
*چشم خانم
به سمت سالن که رفتم ددیم رو دیدم که روی مبل نشسته بود و یه پاش رو روی پای دیگش انداخته بود و داشت پیپ میکشید یه دختره دیگه هم بالا سره بابا وایساده بود وداشت تند تند حرف میزد .پشت یکی از ستونا قایم شدم .اگه من فضولی نکنم کی بکنه اخه .
دختره :باورم نمیشه پوریا چه جوری میتونی منو ترک کنی من دوست داشتم و توباید بامن ازدواج کنی
بابام با عصبانیت بلند میشه و دستای دختره رو میگیره ومیگه:گورتو از زندگیم گم کن بیرون نمیخوام ریختت رو ببینم
د:امامن دوست دارم
-چی تو دوسم داری خبرت رو دارم که باکیا می پری فک کردی نمی دونم این بچه از کیه ؟
د:تقصیره خودته اگه اون ارزو خانم شما اون گندوبالانمی اورد وتو همش درگیر اون نمیشدی اون مصیبت هم سر مانمیومد
-تمومش کن سمانه نمی خوام ریختت رو ببینم
د:چیه دخترت گند بالا بیاره ایراد نداره
هنوز دختره حرفش رو کامل نکرده بود که بابام یه سیلی خوابوند توی گوشش و گفت دیگه حق نداری راجع به دخترم اینطوری حرف بزنی هرجایی
باید وارد عمل میشدم سریع رفتم توی سالن و گفتم :بابایی

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

نجابت من پارت 35

۳ لایک
۰ نظر

درهمینبین غذا رو اوردند وحرفمون نیمه موند بعد از خوردن غذا به چند تاکاغذ دیواری فروشی سرزدم وکاغذای قشنگی انتخاب کردم و بعد هم به سرویس خواب فروشی رفتم و یه سرویس خواب ناناس گرفتم بعد خرید سرویس خوابم یه تک مبل تختخواب شو برای اتاق رقص گرفتم
بعداین که همه ی خریدامون تموم شد رفتم به یه گوشی فروشی و 4تا گوشی هم شکل ساعت مچی براشون گرفتم و گفتم :یکی اش برای خودم و سه تای دیگه برای شما حق دادن شماره ی این گوشی رو به کسی ندارید یااگه دادین باید فقط در حداس ام اس
هیچ وقت اشغال نباشه که اگه کار داشتم راحت بهتون دسترسی داشته باشم همیشه هم همراتون
بعد هم خسته وکوفته همراه بچه ها به سمت خونه رفتیم
-معصومه معصومه
*جانم ارزو جون
-بابام کجاست؟
*منتظرشما که برید ماشین بخرید
-ساعت چنده؟
*ساعت 7ونیمه
-کجامنتظره ؟
*نوحال
-معصومه
*بله
-کارگرا دارند وسایل رو میارند بگو وسایل رو بزارند تو حال پشتی
*چشم خانم
به سمت سالن که رفتم ددیم رو دیدم که روی مبل نشسته بود و یه پاش رو روی پای دیگش انداخته بود و داشت پیپ میکشید یه دختره دیگه هم بالا سره بابا وایساده بود وداشت تند تند حرف میزد .پشت یکی از ستونا قایم شدم .اگه من فضولی نکنم کی بکنه اخه .
دختره :باورم نمیشه پوریا چه جوری میتونی منو ترک کنی من دوست داشتم و توباید بامن ازدواج کنی
بابام با عصبانیت بلند میشه و دستای دختره رو میگیره ومیگه:گورتو از زندگیم گم کن بیرون نمیخوام ریختت رو ببینم
د:امامن دوست دارم
-چی تو دوسم داری خبرت رو دارم که باکیا می پری فک کردی نمی دونم این بچه از کیه ؟
د:تقصیره خودته اگه اون ارزو خانم شما اون گندوبالانمی اورد وتو همش درگیر اون نمیشدی اون مصیبت هم سر مانمیومد
-تمومش کن سمانه نمی خوام ریختت رو ببینم
د:چیه دخترت گند بالا بیاره ایراد نداره
هنوز دختره حرفش رو کامل نکرده بود که بابام یه سیلی خوابوند توی گوشش و گفت دیگه حق نداری راجع به دخترم اینطوری حرف بزنی هرجایی
باید وارد عمل میشدم سریع رفتم توی سالن و گفتم :بابایی