در حال بارگذاری ویدیو ...

نماهنگ نقره جادو - صابر خراسانی | English Urdu Arabic Subtitles

زینبی تی وی
زینبی تی وی

مداحی برای ولادت امام علی ابن موسی رضا علیه السلام:
نماهنگ نقره جادو (اشعار - روزگاری شکسته ای بودم) شعر خوانی با صدای صابر خراسانی در حرم امام رضاؑ مشهد مقدس
بازیرنویس ترجمه سبٹائٹل انگلیسی،اردو و مترجم عربی

متن نقره جادو:
روزگاری شکسته ای بودم که ز فریاد سینه ام پر بود دستهایم همیشه خالی بود مثل هر روز نانم آجر بود پای من بی اراده راه افتاد گفتم اقا سلام شکم ریخت دستهایم به سینه ام آمد با همین احترام اشکم ریخت آمده با هزار و یک مشکل زائری خسته, بی سروسامان حاجتش رفت از سرش تا گفت السلام علیک آقا جان
دیده ام قهرمان دنیا را در حرم لا به لای مردم بود روی قلبش مدال زرینِ خادمی امام هشتم بود به ضریح تو پنجه ام افتاد نقره ی جادوی تو دستم بود خواستم تا که خادمت باشم ناگهان جاروی تو دستم بود در سیاهی روزگارانم سنگ فرش سفید را دیدم قاب عکسی که بود در دستِ پدر یک شهید را دیدم پدری که گرفته یک عمر از سر این سفره آب و نانش را بعد یک انتظار طولانی میسپارد به تو جوانش را طرز لبخند کفشداری تو مثل یک عکس روبرویم بود من رسیدم به هر چه میخواهم کفشداریت آرزویم بود کفش ها ، گیوه ها که می آرند میگذارم به چشم خود همه را به امیدی که در بغل گیرم کفش های عزیز فاطمه را
بانویی کنج صحن گوهر شاد درد مادر شدن به دل دارد آمده اشک های حسرت را به امام رئوف بسپارد مادرش با هزار و یک امید دست او نسخه ی حرم داده گفته حاجت گرفته هر کس که به جوادت تو را قسم داده تازه فهمیده ام چرا پیشت فارغم از همه هیاهو ها خوش به حال تمام کفتر ها خوش به حال تمام آهو ها
.
شاعر: سید محمد رضاحسینی و حامد خاکی

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

نماهنگ نقره جادو - صابر خراسانی | English Urdu Arabic Subtitles

۱ لایک
۰ نظر

مداحی برای ولادت امام علی ابن موسی رضا علیه السلام:
نماهنگ نقره جادو (اشعار - روزگاری شکسته ای بودم) شعر خوانی با صدای صابر خراسانی در حرم امام رضاؑ مشهد مقدس
بازیرنویس ترجمه سبٹائٹل انگلیسی،اردو و مترجم عربی

متن نقره جادو:
روزگاری شکسته ای بودم که ز فریاد سینه ام پر بود دستهایم همیشه خالی بود مثل هر روز نانم آجر بود پای من بی اراده راه افتاد گفتم اقا سلام شکم ریخت دستهایم به سینه ام آمد با همین احترام اشکم ریخت آمده با هزار و یک مشکل زائری خسته, بی سروسامان حاجتش رفت از سرش تا گفت السلام علیک آقا جان
دیده ام قهرمان دنیا را در حرم لا به لای مردم بود روی قلبش مدال زرینِ خادمی امام هشتم بود به ضریح تو پنجه ام افتاد نقره ی جادوی تو دستم بود خواستم تا که خادمت باشم ناگهان جاروی تو دستم بود در سیاهی روزگارانم سنگ فرش سفید را دیدم قاب عکسی که بود در دستِ پدر یک شهید را دیدم پدری که گرفته یک عمر از سر این سفره آب و نانش را بعد یک انتظار طولانی میسپارد به تو جوانش را طرز لبخند کفشداری تو مثل یک عکس روبرویم بود من رسیدم به هر چه میخواهم کفشداریت آرزویم بود کفش ها ، گیوه ها که می آرند میگذارم به چشم خود همه را به امیدی که در بغل گیرم کفش های عزیز فاطمه را
بانویی کنج صحن گوهر شاد درد مادر شدن به دل دارد آمده اشک های حسرت را به امام رئوف بسپارد مادرش با هزار و یک امید دست او نسخه ی حرم داده گفته حاجت گرفته هر کس که به جوادت تو را قسم داده تازه فهمیده ام چرا پیشت فارغم از همه هیاهو ها خوش به حال تمام کفتر ها خوش به حال تمام آهو ها
.
شاعر: سید محمد رضاحسینی و حامد خاکی

مذهبی