در حال بارگذاری ویدیو ...

♥ قسمت پنجاه و نهم فیک رها شده ♥

۰ نظر گزارش تخلف
✦MŔ.ĴƐ♡И.♡ER✦ ♥ _ ♥ خیار نما ♥_♥
✦MŔ.ĴƐ♡И.♡ER✦ ♥ _ ♥ خیار نما ♥_♥

من : خوب داشت به اون طرفی که پشت خط بود میگفت که به بابا بگو من تا کارمو انجام ندم از این خراب شده بیرون نمیام و نا امیدش نمیکنم و مطمعن نیستم راجب کی حرف میزد ولی خوب میگفت از اون زن و شوهر چه خبر ؟؟؟ هنوز در به در دنبال دخترشونن ؟؟؟؟؟ ما پیداش کردیم و اونا با اینکه فک میکردن مواظبشن یهویی گمش کردن واقعا مسخرست اینا چجور پلیس شدن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...... بعدشم گفتش که طرف و زنده میبره
به جونگ کوک نگاه کردم بد جور تو فکر بود بلند شد و شروع کرد به راه رفتن بلند شدم و رفتم به دیوار تکیه دادم
من : جونگ کوک من واقعا میخوام بفهمم موضوع چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک : لازم نکرده تو بدونی تا همینجاشم زیادی فضولی کردی
من : اما اگه جون یکی تو خطر باشه چی ؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک : اونجوری یه نفر میمیره اما اگه خودتو قاطی کنی توهم میمیری
من : یعنی دنیل انقدر خطرناکه ...؟؟؟؟؟؟؟ تو از کجا میشناسیش ؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک : من نمیشناسمش
من : جئون جونگ کوک .... به من دروغ نگو خودم صداتونو شنیدم .... اون دختر .... کی بود که و انقدر براش ناراحتی ؟؟؟؟؟؟ دنیل با تو و اون دختر چیکار کرده ؟؟؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک با مشت کوبید به دیوار کنارم
جونگ کوک : یک بار دیگه یک بار دیگه تو کار من فضولی کن ببین چه بلایی به سرت میارم ... تا همین جاشم زیادی بهت رو دادم .. چیه ؟؟؟؟؟ فک کردی چون اومدی تو اتاقم ... باهم غذا خوردیم و کارای اهنگو انجام دادیم الان خیلی صمیمی ایم ؟؟؟؟؟؟؟ نه خیرم ... اگه همچین فکری تو سرته باید بگم واقعا یه احمقی .... حالا هم برو بیرون دیگه اصلا نمیخوام چشمم بهت بخوره ... پاتو از حدت دراز تر نکن
عصبانی نگاش کردم... خیلی احمقه ... با خودش فکر کرده من چجور دختریم ؟؟؟؟؟ یه دختر اویزون ؟؟ هه

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

♥ قسمت پنجاه و نهم فیک رها شده ♥

۶ لایک
۰ نظر

من : خوب داشت به اون طرفی که پشت خط بود میگفت که به بابا بگو من تا کارمو انجام ندم از این خراب شده بیرون نمیام و نا امیدش نمیکنم و مطمعن نیستم راجب کی حرف میزد ولی خوب میگفت از اون زن و شوهر چه خبر ؟؟؟ هنوز در به در دنبال دخترشونن ؟؟؟؟؟ ما پیداش کردیم و اونا با اینکه فک میکردن مواظبشن یهویی گمش کردن واقعا مسخرست اینا چجور پلیس شدن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...... بعدشم گفتش که طرف و زنده میبره
به جونگ کوک نگاه کردم بد جور تو فکر بود بلند شد و شروع کرد به راه رفتن بلند شدم و رفتم به دیوار تکیه دادم
من : جونگ کوک من واقعا میخوام بفهمم موضوع چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک : لازم نکرده تو بدونی تا همینجاشم زیادی فضولی کردی
من : اما اگه جون یکی تو خطر باشه چی ؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک : اونجوری یه نفر میمیره اما اگه خودتو قاطی کنی توهم میمیری
من : یعنی دنیل انقدر خطرناکه ...؟؟؟؟؟؟؟ تو از کجا میشناسیش ؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک : من نمیشناسمش
من : جئون جونگ کوک .... به من دروغ نگو خودم صداتونو شنیدم .... اون دختر .... کی بود که و انقدر براش ناراحتی ؟؟؟؟؟؟ دنیل با تو و اون دختر چیکار کرده ؟؟؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک با مشت کوبید به دیوار کنارم
جونگ کوک : یک بار دیگه یک بار دیگه تو کار من فضولی کن ببین چه بلایی به سرت میارم ... تا همین جاشم زیادی بهت رو دادم .. چیه ؟؟؟؟؟ فک کردی چون اومدی تو اتاقم ... باهم غذا خوردیم و کارای اهنگو انجام دادیم الان خیلی صمیمی ایم ؟؟؟؟؟؟؟ نه خیرم ... اگه همچین فکری تو سرته باید بگم واقعا یه احمقی .... حالا هم برو بیرون دیگه اصلا نمیخوام چشمم بهت بخوره ... پاتو از حدت دراز تر نکن
عصبانی نگاش کردم... خیلی احمقه ... با خودش فکر کرده من چجور دختریم ؟؟؟؟؟ یه دختر اویزون ؟؟ هه