کوک رو تصور کن پارت ۳

۱ نظر گزارش تخلف
✞︎ɐɹɯʎᵃᵛⁱⁿ✞︎فعلا بستع
✞︎ɐɹɯʎᵃᵛⁱⁿ✞︎فعلا بستع

کوک رو تصور کن جلد ۳

کوک بهم گفت : من و دوستم جیمین آتیش درست کردیم اگه میخوای میتونی امشب بیای اینجا.
منم گفتم باشه چاره ی دیگه ای نداشتم!!!

دور آتیش با جیمین و کوک نشسته بودیم.
من از کوک پرسیدم چند سالته؟ گفت ۱۹ منم گفتم : منم ۱۷ جیمین گفت : کوک کباب هارو بردار الان تبدیل به ذغال میشن!! کوک هم خندید و کباب ها رو برداشت. بعد از اینکه کباب هارو خوردیم ، کوک گفت بریم بخوابیم؟ جیمینم گفت : باشه قبوله. اونا به سمت یه چادر رفتن. من گفتم : منم باید با شما بخوابم؟؟ کوک گفت : آره ، آره ولی نترس ما ازوناش نیستم. و یه لبخند ملیح زد و دندون های خرگوشیش معلوم شد منم نگران بودم.
میپرسی چرا؟!
چون قرار بود با دوتا پسر غریبه تو یه چادر بخوابم!
اونم یه چادر سه متری!!!

ادامه رو توی جلد بعد بخونید^^

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

کوک رو تصور کن پارت ۳

۴ لایک
۱ نظر

کوک رو تصور کن جلد ۳

کوک بهم گفت : من و دوستم جیمین آتیش درست کردیم اگه میخوای میتونی امشب بیای اینجا.
منم گفتم باشه چاره ی دیگه ای نداشتم!!!

دور آتیش با جیمین و کوک نشسته بودیم.
من از کوک پرسیدم چند سالته؟ گفت ۱۹ منم گفتم : منم ۱۷ جیمین گفت : کوک کباب هارو بردار الان تبدیل به ذغال میشن!! کوک هم خندید و کباب ها رو برداشت. بعد از اینکه کباب هارو خوردیم ، کوک گفت بریم بخوابیم؟ جیمینم گفت : باشه قبوله. اونا به سمت یه چادر رفتن. من گفتم : منم باید با شما بخوابم؟؟ کوک گفت : آره ، آره ولی نترس ما ازوناش نیستم. و یه لبخند ملیح زد و دندون های خرگوشیش معلوم شد منم نگران بودم.
میپرسی چرا؟!
چون قرار بود با دوتا پسر غریبه تو یه چادر بخوابم!
اونم یه چادر سه متری!!!

ادامه رو توی جلد بعد بخونید^^