در حال بارگذاری ویدیو ...

نجات یک انسان۱ ( کتاب ۳ دقیقه در قیامت)

یا ابوالفضل العباس (ع) ۲ ⁦♥️
یا ابوالفضل العباس (ع) ۲ ⁦♥️

بسم الله الرحمن الرحیم

همین طور که با ناراحتی، کتاب اعمالم را ورق میزدم و با اعمال نابود شده مواجه میشدم، یکباره دیدم بالای صفحه با خط درشت
نوشته شده: «نجات یک انسان»
خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست. این کار خالصانه برای خدا بود. به خودم افتخار کردم و گفتم:خدا را شکر. این کار را واقعاً خالصانه برای خدا انجام دادم. ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای تفریح و شنا کردن، به اطراف سد زاینده رود رفتیم. رودخانه در آن دوران پر از آب بود و ما هم مشغول تفریح.یکباره صدای جیغ یک زن و فریادهای یک مرد همه را میخکوب کرد! یک پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا میزد، هیچکس هم جرئت نمیکرد داخل آب بپرد و بچه را نجات دهد.
من شنا و غریق نجات بلد بودم. آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقایم مانع شدند! آنها میگفتند: اینجا نزدیک سد است و ممکن است آب تو را به زیر بکشد و با خودش ببرد.خطرناک است و...اما یک لحظه با خودم گفتم: فقط برای خدا و پریدم داخل آب.
خدا را شکر که توانستم این بچه را نجات بدهم. هر طور بود او را به ساحل آوردم و با کمک رفقا بیرون آمدیم. پدر و مادرش حسابی از من تشکر کردند. خودم را خشک کردم و لباسم را عوض کردم.
آماده رفتن شدیم. خانواده این بچه شماره آدرس مرا گرفتند.این عمل خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود. من هم خوشحال بودم. لااقل یک کار خوب با نیت الهی پیدا کردم.
میدانستم که گاهی وقتها، یک عمل خوب با نیت خالص، یک انسان را در آن اوضاع نجات میدهد. از اینکه این عمل، خیلی بزرگ در نامه عملم نوشته شده بود فهمیدم کار مهمی کرده ام. اما یکباره مشاهده کردم که این عمل خالصانه هم در حال پاک شدن است!
با ناراحتی گفتم: مگر نگفتید فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشد حفظ می ُ شود، خب من این کار را فقط برای خدا انجام دادم.
پس چرا پاک شد؟! جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: درست است، اما شما در مسیر برگشت به خانه با خودت چه گفتی؟یکباره فیلم آن لحظات را دیدم. انگار نیت درونی من مشغول صحبت بود. من با خودم گفتم: خیلی کار مهمی کردم. اگر جای پدر مادر این بچه بودم، به همه خبر میدادم که یک جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت. اگه من جای مسئولین استان بودم، یک هدیه حسابی و مراسم ویژه می ًگرفتم. اصلا باید روزنامه‌ها و خبرگزاری ها با من مصاحبه کنند.من خیلی کار مهمی کردم...

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

نجات یک انسان۱ ( کتاب ۳ دقیقه در قیامت)

۱۱ لایک
۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

همین طور که با ناراحتی، کتاب اعمالم را ورق میزدم و با اعمال نابود شده مواجه میشدم، یکباره دیدم بالای صفحه با خط درشت
نوشته شده: «نجات یک انسان»
خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست. این کار خالصانه برای خدا بود. به خودم افتخار کردم و گفتم:خدا را شکر. این کار را واقعاً خالصانه برای خدا انجام دادم. ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای تفریح و شنا کردن، به اطراف سد زاینده رود رفتیم. رودخانه در آن دوران پر از آب بود و ما هم مشغول تفریح.یکباره صدای جیغ یک زن و فریادهای یک مرد همه را میخکوب کرد! یک پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا میزد، هیچکس هم جرئت نمیکرد داخل آب بپرد و بچه را نجات دهد.
من شنا و غریق نجات بلد بودم. آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقایم مانع شدند! آنها میگفتند: اینجا نزدیک سد است و ممکن است آب تو را به زیر بکشد و با خودش ببرد.خطرناک است و...اما یک لحظه با خودم گفتم: فقط برای خدا و پریدم داخل آب.
خدا را شکر که توانستم این بچه را نجات بدهم. هر طور بود او را به ساحل آوردم و با کمک رفقا بیرون آمدیم. پدر و مادرش حسابی از من تشکر کردند. خودم را خشک کردم و لباسم را عوض کردم.
آماده رفتن شدیم. خانواده این بچه شماره آدرس مرا گرفتند.این عمل خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود. من هم خوشحال بودم. لااقل یک کار خوب با نیت الهی پیدا کردم.
میدانستم که گاهی وقتها، یک عمل خوب با نیت خالص، یک انسان را در آن اوضاع نجات میدهد. از اینکه این عمل، خیلی بزرگ در نامه عملم نوشته شده بود فهمیدم کار مهمی کرده ام. اما یکباره مشاهده کردم که این عمل خالصانه هم در حال پاک شدن است!
با ناراحتی گفتم: مگر نگفتید فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشد حفظ می ُ شود، خب من این کار را فقط برای خدا انجام دادم.
پس چرا پاک شد؟! جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: درست است، اما شما در مسیر برگشت به خانه با خودت چه گفتی؟یکباره فیلم آن لحظات را دیدم. انگار نیت درونی من مشغول صحبت بود. من با خودم گفتم: خیلی کار مهمی کردم. اگر جای پدر مادر این بچه بودم، به همه خبر میدادم که یک جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت. اگه من جای مسئولین استان بودم، یک هدیه حسابی و مراسم ویژه می ًگرفتم. اصلا باید روزنامه‌ها و خبرگزاری ها با من مصاحبه کنند.من خیلی کار مهمی کردم...

آموزش