رمان انیمهای تنفس طوفان/ typhoon breath_ پارت ۱۴:
وارد زمین والیبال شدیم....یا مریم مقدس! حالا من با این لباسای تنگ و کفش پاشنه دار چجوری بازی کنم؟؟ اوووف...چاره دیگهای ندارم...کفشامو دراوردم و شروع کردم به باز کردن دکمه های لباسم تا سینهام...یهو درازسنپای بهم گفت- هوی خوشکله...اینجا فاحشه خونه نیستا!!!
+ببخشید؟؟!!!
درازسنپای-گفتم بت بگم با فاحشه خونه اشتب نگیری اینجارو...آخه داشتی لباستو درمیوردیدرمیوردی!!
با عصبانیت گفتم+ منم نه فاحشهام نه اینجا رو با فاحشه خونه اشتباه گرفتم احمق!!!!
درازسنپای- حالا چرا داد میزنی؟...خب...یه مرحمتی بهت میکنم و اجازه میدم تو اول سرویس بزنی!!
پسری که درازسنپای به عنوان داور انتخاب کرده بود گفت- آنو...مینّا(مترجم:بچهها) مطمئنین اگه کاپیتان و مربی بیان مشکلی پیش نمیاد؟
درازسنپای-نه نه...ریو-چان...نگران نباش...اگر هم مشکلی پیش بیاد فسقلی خانوم درستش میکنه! مگه نه؟
+ دراز در خواب بیند آیسیمانکی!!!! زرشک!! به من چه ؟؟؟
درازسنپای با پوزخند-هه...خب...سرویس بزن فسقلی خانوم!!!
+کاری میکنم از اینکه حق سرویس رو به من دادی پشیمون بشی...جوری که روزی سه وعده با خودت بگی دیگه گوه بخورم ازاین گوها بخورم!
درازسنپای-خاهیم دید!
داور-خب دیگه...یه بازی که با مسابقات دیگه فرق داره...چون میخایم زود سروتهش رو هم بیاریم...هر کس زودتر به امتیاز ۱۰برسه برندهس!! یش...سووووووووت!
با صدای سوت داور توپ رو بالا انداختم...ببین چیکارت میکنم درازسنپای! پریدمو.......
همونجور که حدس میزدم توپ به راحتی خوابید تو زمین!
همتیمی درازسنپای-چ.چهسنگین بود!!!
پوزخند زدم+هه...تازه کجاشو دیدی!
درازسنپای-نه بابا...به دختر فسقلی و ظریفی مث تو نمیومد همچین سرویس سنگینی بزنی!!
چشمامو چرخوندم+ خفه بابا....
داور دوباره سوت زد و من دوباره یه سرویس پرشی قدرتی زدم...ولی اینبار بر خلاف دفعه قبل درازسنپای دریافتش کرد...داشتن آماده میشدن برای اسپک...هم تیمی درازسنپای بلند شد آبشار بزنه که سریع خودمو رسوندم و توپشونو دریافت کردم...چشمای همشون گرد شده بود! بله دیگه...به هر حال من دختر هاتسوکه ایریه و نائوکی ایریهام!!! زن و شوهری که تو گرند پریکس فاینال والیبال جوانان آمریکا با هم آشنا شدن!! خواهر آتوبه ایریه ام!! بهترین بازیکن مذکر در آمریکا و به زودی در ژاپن! آره دراز...تو نمیدونی...ولی من همچین آدمیام!!!
نظرات (۱۰)