پارت یک فیک dark morning بخش دوم
"تهیونگ"
یونگی سعی در هک کردن کامپیوتر سرگردی که پروندمونو میخاستن بدن بهش بود و منم روی میز نشسته بودم. نامجون گفته بود اگه بتونیم کاری کنیم ردی از باندمون پیدا نکنن یه عمر زندگیمونو تامین میکنه.
تهیونگ: یونگی همه چیز اوکیه؟
یونگی: اهههه زهر مار چند دفعه بهت بگم تو محیط کار منو شوگا صدا کن!
تهیونگ: خب باشه حالا کسی نیست که(تو ذهنش:حالا خوبه من رئیسما! شب نشونش میدم...) شوگا جانم فدات بشم دورت بگردم همه چیز اوکیه؟
یونگی: آره داره میره... اون یارو رو بفرستم بکشنش؟
تهیونگ: جای جنسارو نگفت؟ اونا پیدا نشه نامجون بدبختمون میکنه ها! خود دانی، بکشی که پیدا نمیشه یکم تهدیدی شکنجه ای چیزی اگه لازم ش...
یونگی با فریادش حرفمو قطع کرد.
یونگی: ایوللللللللللللللللللللللللللل هکشششششششش کردمممممممممممم!!!
تهیونگ: جدی میگی؟ تمام اطلاعاتشو میتونی کپی کنی؟
یونگی: نه تنها میتونم کپی کنم بلکه ازین به بعد هر چیزی راجع پرونده ما اضافه بشه رو میتونم دستکاری کنم.
بعد مدت ها یه لبخند زد. خیلی وقت بود لبخندشو ندیده بودم. من فقط بخواطر این پیشی که اینجا نشسته بود حاضر شدم وارد همچین باند کثیفی بشم، وگرنه حاضر نبودم هرگز خودمو آلوده کنم. قراره خوشبختیو حس کنیم. فقط منو یونگی. فقط ما دوتا...
قربون چشات که تا اینجا خوندی اینم از پارت یک:)
لایکارو ببرین بالا هفته دیگه پارت بعدی رو بزارم.
فقط یه نکنه راجع هانا!:اون خیلی توی فکرش با خودش درگیره و شخصیت درون گرایی داره! از به فکر فرو رفتنش در یک لحظه کاملا مشخصه که کاملا درونگراست.
نظرات (۸)