هیییییییییییی خدااااااااااااا اخرم همونی شد که فکر میکردم قباد قصه ی شهرزاد ملک جوانبخت هزار و یک شب پر کشید و رفت ...
قباد وقتی آپرویز بهش تیر زد نمرد وقتی مرد که تور عروس رو از سر شهرزاد برداشت وقتی مرد که شهرزاد غرورمردونشو جلوی همه از جمله رقیبش شکست وقتی مرد که شهرزاد بهش کم محلی کرد توی حیاط بیمارستان با حرفای شهرزاد مرد وقتی مرد که شهرزاد قبول نکرد برگرده وقتی مرد که وقتی شهرزاد برگشت فقط تونست پسرشو خوشحال کنه وقتی مرد که شهرزاد در رو روش بست وقتی مرد که بهش گفت میخوام تنها شام بخورم وقتی مرد که شهرزاد بهش گفت منو تو اسارت نگه داشتی قباد وقتی از شهرزاد و پسرش به خاطر خودشون گذشت مرد قباد فقط یه مرده متحرک بود که به لطف آپرویز به خاطر فداکاری برای بچش و عشقش همون تحرک رو از دست داد شد یه مرده واقعی ....سرانجام قبادی که از بچگی جز بدبختی چیزی ندید بدون یه ذره آرامش از این زندگی مرد و به سوی همون ماه لیلی بانویی که براش خیلی ارزش داشت برگشت
خدا شاهده از دوشنبه هفته پیش که قسمت اخر رو دیدم هنوز دپرسم یادش میفتم گریم میگیره حتی حال نداشتم بیام نماشا ای فتحی برای اینکه پسرت بشه ادم خوبه و قهرمان زدی همه چیزو نابود کردی