در حال بارگذاری ویدیو ...

159

۰ نظر
گزارش تخلف
K.R.R.A...SHiN
K.R.R.A...SHiN

لیدالیا
نمیدونم شین کجا رفت اما میدیدم که کارلا خاکستر هایی رو دور تا دور حلقه میریزه یوریپه هم به این جمع اضافه شده بود و حالا فقط میکو مونده بود تا این حلقه کامل بشه...نمیدونم بعد از اون چه اتفاقی قراره بیفته چطوری میخوان سیب ادم رو به دست بیارن! و این که بعدش قراره با ما چیکار کنن... کارل... اون خوناشام...تاحالا فقط با ما بازی کرده بود فقط از ما به عنوان وسیله استفاده کرده بود و ما باید بدون چونو چرا کار هایی که برنامه ریزی کرده بود رو پیش میبردیم... اخمی میکنم و دستم مشت میشه... من نمیخوام..نمیخوام بیشتر از این بازیچه ی دست اون بشم اگه دوست هام این بین قربانی بشن چی!؟ اگه اون بعد از به دست اوردن چیزی که میخواد مارو بکشه چی!؟ تکلیف ما چی میشه!؟...اما الان همه چیز تحت کنترل شین و کارلاست اگه اونا سیب رو جای کارل به دست بیارن باهاش چیکار میکنن به کارلا نگاه میکنم هیچ رحمی توی چشم هاش نمیدیدم اونم دست کمی از کارل نداره اگه قراره اول از همه من سیب رو به دست بیارم باید یه کاری کنم که هممون نجات پیدا کنیم... کارلا بعد از ریختن کامل خاکستر ها سوزوندشون.. دور تا دور حلقه اتیش گرفت...این برای چیه!؟ در حالت عادی خاکستر نباید دیگه اتیش بگیره پس نمیتونستم بگم اون یه خاکستر معمولیه اون خاکستر فقط میسوخت اما هیچ دودی از خودش تولید نمیکرد همه چیز یه خورده عجیب بود یه جای کار میلنگه...
میکو
اون مرد شروع کرد با لحن تحقیر آمیزی صحبت کردن: هوممم میبینم کارل نوچه های خوبی برای خودش انتخاب کرده پسراش و...چند تا خوناشام سطح پایین احمق! با این حرفش یوما با خشم داد زد: خفه شو عوضی فکر کردی کی هستی!؟ مرد جواب داد: هه من!؟ من شین تسوکینامیم! یه بنیان گزار!! از صد تا خوناشام مثل تو بر ترم!! شما ها هم بهتره اون عروسک رو بدین به من و بعد بزنین به چاک!! هزار تا از شما ها هم نمیتونه جلوی من وایسه! همه عصبانی شده بودن تنها چهره هایی که توی جمع هنوز خونسرد و بی حالت بودن چهره های شو و ازوسا بودن حتی منم از این جمله ها عصبانی میشدم سوبارو که انگار بیشتر از همه عصبی شده بود داد زد: اشغال!!! الان بهت میفهمونم با کی طرفی!!! سریع رفت طرفت دیوار با پرشی بلند کنار شین فرود اومد...

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

159

۱۱ لایک
۰ نظر

لیدالیا
نمیدونم شین کجا رفت اما میدیدم که کارلا خاکستر هایی رو دور تا دور حلقه میریزه یوریپه هم به این جمع اضافه شده بود و حالا فقط میکو مونده بود تا این حلقه کامل بشه...نمیدونم بعد از اون چه اتفاقی قراره بیفته چطوری میخوان سیب ادم رو به دست بیارن! و این که بعدش قراره با ما چیکار کنن... کارل... اون خوناشام...تاحالا فقط با ما بازی کرده بود فقط از ما به عنوان وسیله استفاده کرده بود و ما باید بدون چونو چرا کار هایی که برنامه ریزی کرده بود رو پیش میبردیم... اخمی میکنم و دستم مشت میشه... من نمیخوام..نمیخوام بیشتر از این بازیچه ی دست اون بشم اگه دوست هام این بین قربانی بشن چی!؟ اگه اون بعد از به دست اوردن چیزی که میخواد مارو بکشه چی!؟ تکلیف ما چی میشه!؟...اما الان همه چیز تحت کنترل شین و کارلاست اگه اونا سیب رو جای کارل به دست بیارن باهاش چیکار میکنن به کارلا نگاه میکنم هیچ رحمی توی چشم هاش نمیدیدم اونم دست کمی از کارل نداره اگه قراره اول از همه من سیب رو به دست بیارم باید یه کاری کنم که هممون نجات پیدا کنیم... کارلا بعد از ریختن کامل خاکستر ها سوزوندشون.. دور تا دور حلقه اتیش گرفت...این برای چیه!؟ در حالت عادی خاکستر نباید دیگه اتیش بگیره پس نمیتونستم بگم اون یه خاکستر معمولیه اون خاکستر فقط میسوخت اما هیچ دودی از خودش تولید نمیکرد همه چیز یه خورده عجیب بود یه جای کار میلنگه...
میکو
اون مرد شروع کرد با لحن تحقیر آمیزی صحبت کردن: هوممم میبینم کارل نوچه های خوبی برای خودش انتخاب کرده پسراش و...چند تا خوناشام سطح پایین احمق! با این حرفش یوما با خشم داد زد: خفه شو عوضی فکر کردی کی هستی!؟ مرد جواب داد: هه من!؟ من شین تسوکینامیم! یه بنیان گزار!! از صد تا خوناشام مثل تو بر ترم!! شما ها هم بهتره اون عروسک رو بدین به من و بعد بزنین به چاک!! هزار تا از شما ها هم نمیتونه جلوی من وایسه! همه عصبانی شده بودن تنها چهره هایی که توی جمع هنوز خونسرد و بی حالت بودن چهره های شو و ازوسا بودن حتی منم از این جمله ها عصبانی میشدم سوبارو که انگار بیشتر از همه عصبی شده بود داد زد: اشغال!!! الان بهت میفهمونم با کی طرفی!!! سریع رفت طرفت دیوار با پرشی بلند کنار شین فرود اومد...