در حال بارگذاری ویدیو ...

مریم خیال بافی میکند D: «ت«

-.-Mmd biqmtun
-.-Mmd biqmtun

قطار مثل میشه ساعت 11 حرکت کرد
و من هم سوارش شدم تا دوباره برم به خونم :] ینی هاگوارتز
در ی کوپه رو باز کردمو اونجا نشستم
دوستام هنوز نیومدع بودنن مشغول خوندن کتاب بودم ک یهو ی صدای اشنا گف دوباره هری پاتر ؟:|
منم سرمو بالا کردمو گفتم عارع مثل همیشه دارم هری پاتر میخونم :]
_خسته نمیشی انقد هری پاتر میخونی ؟
+ن ! وقتی عاشق ی چیزی باشی صد بار هم تکرارش کنی بازم خسته نمیشی :]
از ساحره فروشنده پاستیل کدوحلوایی خریدم :) و خوردم طعمش عالی بود.
وقتی کتاب میخوندم حواسم ب ساعت نبود هوا تاریک شدع بود تا این ک نوری خیره کننده توجه من را جلب کرد :]
نور چراغ های هاگوارتز ! بالاخره رسیدم ب خونم بالاخره برگشتم !:]
چشامو ک وا کردم دیدم دارم خواب میبینم :|||
دریغ از ی نامه !!

نظرات (۲۹)

Loading...

توضیحات

مریم خیال بافی میکند D: «ت«

۲۳ لایک
۲۹ نظر

قطار مثل میشه ساعت 11 حرکت کرد
و من هم سوارش شدم تا دوباره برم به خونم :] ینی هاگوارتز
در ی کوپه رو باز کردمو اونجا نشستم
دوستام هنوز نیومدع بودنن مشغول خوندن کتاب بودم ک یهو ی صدای اشنا گف دوباره هری پاتر ؟:|
منم سرمو بالا کردمو گفتم عارع مثل همیشه دارم هری پاتر میخونم :]
_خسته نمیشی انقد هری پاتر میخونی ؟
+ن ! وقتی عاشق ی چیزی باشی صد بار هم تکرارش کنی بازم خسته نمیشی :]
از ساحره فروشنده پاستیل کدوحلوایی خریدم :) و خوردم طعمش عالی بود.
وقتی کتاب میخوندم حواسم ب ساعت نبود هوا تاریک شدع بود تا این ک نوری خیره کننده توجه من را جلب کرد :]
نور چراغ های هاگوارتز ! بالاخره رسیدم ب خونم بالاخره برگشتم !:]
چشامو ک وا کردم دیدم دارم خواب میبینم :|||
دریغ از ی نامه !!