کوک رو تصور کن پارت ۷

۰ نظر گزارش تخلف
✞︎ɐɹɯʎᵃᵛⁱⁿ✞︎فعلا بستع
✞︎ɐɹɯʎᵃᵛⁱⁿ✞︎فعلا بستع

کوک رو تصور کن پارت ۷

نمیدونم چرا؟ واقعا نمیدونم. که چرا .... که چرا.... این کوک توی همه ی کلاس های من هست؟! جیمین هم همینطور! اگه جیمینم به من چشم داشته باشه.
دیگه به یه هرزه ی واقعی تبدیل میشم! امروز وقتی کلاس تموم شد. کوک گفت : آراشی سویو! توی کلاس بمون!باهات کار دارم ! و یه لبخند شیطانی زد. بعد که همه بچه ها رفتن ، با گوشیش زنگ زد به یکی و گفت : بیا اینجا کارت دارم! چند دقیقه ی بعدی با سکوت گذشت! بعد جیمین اومد تو گفت : خب من این جام. و به من سلام کرد و منم با حرص بهش سلام دادم. کوک نگاهی به من کرد پوزخند زد و در گوش جیمین یه چیزی گفت. جیمین هم گفت : باشه چشم. و اومد نزدیک و پیش من نشست و گفت : خب خب. گفتم : خب خبِ چی؟؟؟ اومد جلو تر من سریع گفتم : نه تو دیگه نه! گفت : نه نه میخوام یه چیزی بهت بگم‌. بعد آروم گفت : اون اتفاق برای تو افتاده نه؟؟ گفتم : منظور؟
- همون اتفاقی که نمیتونی جلوش رو بگیری
- چی داری میگ؟
بعد خیلی آروم که کوک نشنوه گفت : تو عاشق اون شدی نه؟؟؟ با قیافه ی خجالت زده گفتم : معلومه که نه!
- میتونی با من راحت باشی
- نه واقعا عاشقش نیستم!
- به جونش قسم بخور!
- من ... من چیزه....
- چیه نمیتونی نه ؟؟؟
آروم گفتم : آره عاشقش شدم! خب که چی؟
گفت : باید بهش بگی! گفتم : برای چی؟؟ گفت چون اون خیلی وقت که دوست داره و منتظر یه لحظه ی مناسب بود که اینو بهت بگه! اون از سه ماه قبل تورو می شناسید و تورو دیده بود. همه ی اتفاقاتی که برات افتاد از قبل برنامه ریزی شده بود. گم شدن پاپی پیدا شدن گرگ. اینکه گوشیتو جا بزاری. اینکه تورو بوسید. همه اش. از روی صندلی بلند شدم و به کوک نگاه کردم و گفتم : چییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کوکم گفت : آره‌‌. خوشگله. دوباره نشستمو جیمین و نگاه کردن و فک کردم. خب اینو میدونم که من کوک رو دوس دارم . و اینم میدونم که کوک هم منو دوس داره اون ابراز علاقه اش رو به من کرده پس..... منم باید جواب بدم. جیمین گفت : کوک بعد مدرسه کنار درخت جلوی مدرسه وایساده تا جواب تورو بشنوه.
ولی فقط ۳ دقیقه منتظر میمونه پس بهتره عجله کنی.

ادامه پارت بعدی^^

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

کوک رو تصور کن پارت ۷

۲ لایک
۰ نظر

کوک رو تصور کن پارت ۷

نمیدونم چرا؟ واقعا نمیدونم. که چرا .... که چرا.... این کوک توی همه ی کلاس های من هست؟! جیمین هم همینطور! اگه جیمینم به من چشم داشته باشه.
دیگه به یه هرزه ی واقعی تبدیل میشم! امروز وقتی کلاس تموم شد. کوک گفت : آراشی سویو! توی کلاس بمون!باهات کار دارم ! و یه لبخند شیطانی زد. بعد که همه بچه ها رفتن ، با گوشیش زنگ زد به یکی و گفت : بیا اینجا کارت دارم! چند دقیقه ی بعدی با سکوت گذشت! بعد جیمین اومد تو گفت : خب من این جام. و به من سلام کرد و منم با حرص بهش سلام دادم. کوک نگاهی به من کرد پوزخند زد و در گوش جیمین یه چیزی گفت. جیمین هم گفت : باشه چشم. و اومد نزدیک و پیش من نشست و گفت : خب خب. گفتم : خب خبِ چی؟؟؟ اومد جلو تر من سریع گفتم : نه تو دیگه نه! گفت : نه نه میخوام یه چیزی بهت بگم‌. بعد آروم گفت : اون اتفاق برای تو افتاده نه؟؟ گفتم : منظور؟
- همون اتفاقی که نمیتونی جلوش رو بگیری
- چی داری میگ؟
بعد خیلی آروم که کوک نشنوه گفت : تو عاشق اون شدی نه؟؟؟ با قیافه ی خجالت زده گفتم : معلومه که نه!
- میتونی با من راحت باشی
- نه واقعا عاشقش نیستم!
- به جونش قسم بخور!
- من ... من چیزه....
- چیه نمیتونی نه ؟؟؟
آروم گفتم : آره عاشقش شدم! خب که چی؟
گفت : باید بهش بگی! گفتم : برای چی؟؟ گفت چون اون خیلی وقت که دوست داره و منتظر یه لحظه ی مناسب بود که اینو بهت بگه! اون از سه ماه قبل تورو می شناسید و تورو دیده بود. همه ی اتفاقاتی که برات افتاد از قبل برنامه ریزی شده بود. گم شدن پاپی پیدا شدن گرگ. اینکه گوشیتو جا بزاری. اینکه تورو بوسید. همه اش. از روی صندلی بلند شدم و به کوک نگاه کردم و گفتم : چییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کوکم گفت : آره‌‌. خوشگله. دوباره نشستمو جیمین و نگاه کردن و فک کردم. خب اینو میدونم که من کوک رو دوس دارم . و اینم میدونم که کوک هم منو دوس داره اون ابراز علاقه اش رو به من کرده پس..... منم باید جواب بدم. جیمین گفت : کوک بعد مدرسه کنار درخت جلوی مدرسه وایساده تا جواب تورو بشنوه.
ولی فقط ۳ دقیقه منتظر میمونه پس بهتره عجله کنی.

ادامه پارت بعدی^^