در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان کره ای جنون عشق قسمت10پارت1

۱۳ نظر گزارش تخلف
ihan and amber(خدای مظلومیت)
ihan and amber(خدای مظلومیت)

کاش جلوی مشروب خوردنشو تا دیرنشده بود میگرفتم،کاش نمیگفتم یه فیلم بزاره ببینیم،ای کاش....
نمیدونم کی بود که خوابم برد وقتی بیدارشدم دیدم هاجین نیستش گفتم حتما رفته پایین منم بعد از مسواک زدن و شستن دست و صورتم رفتم پایین به ساعت که بالای تلویزیون بزرگ بود نگاه کردم ساعت تقریبا نزدیک12بود و هیچکی نبود از خوردن صبحانه صرف نظر کردم و فقط از توی یخچال یه نانی اوردن و خوردم که صدای دادو جیغ از توی حیاط میومد رفتم به سمت در و رفتم توی حیاط که دیدم سوکی کنار استخرعه دوتا شلنگ اب دستشه و داره جونگوک و هاجین رو خیس میکنه اونا هم جیغشو رفته بود بالا یعنی بیشتر هاجین و همش داد میزد بابا راجب کدوم مسابقه حرف میزنی!؟؟من که چیزی یادم نمیاااااااااد(جیغغغغغ)
سوکی:خب یادته شروع به مشروب خوردن کردی ولی یادت نمیاد بعد خوردنشون چی شد!؟؟
_بابا خب یادم نیست نکن دیگه به خدا یادم نیست
پس یادش نبود...با یاد اوری دیشب یه قطره اشک دیگه از چشمام جاری شد که سریع جلوی افتادنشو گرفتم و رفتم به سمت بچه ها
_انی اسایو
همه با هم:انی اسایو اونی
_چکارمیکنید دیونه ها
هنوز حرفمو تموم نکرده بودم که سوکی شلنگ اب رو به طرفم گرفت و منم با جیغ فرار کردم دیدم خیلی بی انصافیه من الکی خیس شم و اون بچه هارو اذیت کنه واسه همین با سرعت رفتم هلش دادن تو استخر که اونم یهو مچم رو گرفت و منم باهاش پرت شدم تو استخرمنم شروع کردم به دست و پا زدن اونم تو عمق1متری!!چون ناخداگاه افتاده بودم تو اب نمیتونستم تعادلمو توی اون عمق کم حفظ کنم و تعادلم به هم میخورد که دستای سوکی دور کمرم حلقه شد و منو همراه خودش از اب خارج کرد و گزاشتم روی زمین کنار استخرمنم درهمون حالی که بهش خیره شدم متوجه بوسیده شدن لبهام به وسیله سوکی شدم و با عصبانیت گفتم:داری چکار میکنی!؟؟
گفت:دارم بهت تنفس مصنوعی میدم
_مگه غرق یا خفه شدم!؟؟
_حرف نزن تو الان بدنت داغه هیچی نمیفهمی
مونده بودم بهش بخندم یا بزنم لهش کنم که هیچ کدوم رو جایز ندونستم واسه همین پا به فرار گزاشتم

نظرات (۱۳)

Loading...

توضیحات

رمان کره ای جنون عشق قسمت10پارت1

۱۷ لایک
۱۳ نظر

کاش جلوی مشروب خوردنشو تا دیرنشده بود میگرفتم،کاش نمیگفتم یه فیلم بزاره ببینیم،ای کاش....
نمیدونم کی بود که خوابم برد وقتی بیدارشدم دیدم هاجین نیستش گفتم حتما رفته پایین منم بعد از مسواک زدن و شستن دست و صورتم رفتم پایین به ساعت که بالای تلویزیون بزرگ بود نگاه کردم ساعت تقریبا نزدیک12بود و هیچکی نبود از خوردن صبحانه صرف نظر کردم و فقط از توی یخچال یه نانی اوردن و خوردم که صدای دادو جیغ از توی حیاط میومد رفتم به سمت در و رفتم توی حیاط که دیدم سوکی کنار استخرعه دوتا شلنگ اب دستشه و داره جونگوک و هاجین رو خیس میکنه اونا هم جیغشو رفته بود بالا یعنی بیشتر هاجین و همش داد میزد بابا راجب کدوم مسابقه حرف میزنی!؟؟من که چیزی یادم نمیاااااااااد(جیغغغغغ)
سوکی:خب یادته شروع به مشروب خوردن کردی ولی یادت نمیاد بعد خوردنشون چی شد!؟؟
_بابا خب یادم نیست نکن دیگه به خدا یادم نیست
پس یادش نبود...با یاد اوری دیشب یه قطره اشک دیگه از چشمام جاری شد که سریع جلوی افتادنشو گرفتم و رفتم به سمت بچه ها
_انی اسایو
همه با هم:انی اسایو اونی
_چکارمیکنید دیونه ها
هنوز حرفمو تموم نکرده بودم که سوکی شلنگ اب رو به طرفم گرفت و منم با جیغ فرار کردم دیدم خیلی بی انصافیه من الکی خیس شم و اون بچه هارو اذیت کنه واسه همین با سرعت رفتم هلش دادن تو استخر که اونم یهو مچم رو گرفت و منم باهاش پرت شدم تو استخرمنم شروع کردم به دست و پا زدن اونم تو عمق1متری!!چون ناخداگاه افتاده بودم تو اب نمیتونستم تعادلمو توی اون عمق کم حفظ کنم و تعادلم به هم میخورد که دستای سوکی دور کمرم حلقه شد و منو همراه خودش از اب خارج کرد و گزاشتم روی زمین کنار استخرمنم درهمون حالی که بهش خیره شدم متوجه بوسیده شدن لبهام به وسیله سوکی شدم و با عصبانیت گفتم:داری چکار میکنی!؟؟
گفت:دارم بهت تنفس مصنوعی میدم
_مگه غرق یا خفه شدم!؟؟
_حرف نزن تو الان بدنت داغه هیچی نمیفهمی
مونده بودم بهش بخندم یا بزنم لهش کنم که هیچ کدوم رو جایز ندونستم واسه همین پا به فرار گزاشتم