در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان کره ای جنون عشق قسمت 1 پارت2

۲۶ نظر
گزارش تخلف
ihan and amber(خدای مظلومیت)
ihan and amber(خدای مظلومیت)

رمان جنون عشق قسمت 1 پارت2
لباس پسرونه هامو با یه لباس سفید بایقه مشکی و مانتوی مشکی که از کمربه پایین شطرنجی با مربع های بزرگ سفیدو مشکی بود عوض کردمو جلوشو باز گزاشتم و کلاه اسپرتمو دراوردم و شلوار لی مو هم بایه شلوار سفید وکفشامو بایه کفش مشکی که تقریبا پاشنه بلند بود عوض کردم
........
بالاخره هاجین اومد دنبالم با دیدنم انگار داشت شاخ درمیاورد!!!گفتم:چیه ادم ندیدی!!؟؟
جواب داد:اونو که دیدم ولی تاحالا فرشته ندیدم
یکی زدم توسرشو گفتم:خودتو مسخره کن!
_مسخره چیه دیونه با این تیپ دخترونه شبیه فرشته هاشدی
_باش حالا میخوای بری یانه!!
......
بالاخره حرکت کرد تقریبا یه ربع گزشت که پرسیدم :حالا چی شد که یهو خواستی بریم بیرون!؟؟
_تولد جونگوک عه
_یااااااا!!!یعنی چی!؟؟مسخره کردی منو!؟؟
_نه چرا این فکرو کردی!؟
_اخه تو الان باید اینو بهم میگفتی!؟؟
_پس کی میگفتم!؟؟
چنتا نفس عمیق کشیدم که چیزی بهش نگم
_اخه من الان کادو از کجا گیر بیارم!؟
_راست میگیا کادورو چکار میکنی!؟؟
_من چه میدونم حالا کی باید اونجا باشیم!؟؟
_ساعت یازده؛تقریبا یه ساعت و نیم دیگه!!
_وای خدا مرگت نده حالا چه خاکی بریزم توسرم!؟؟جلوی اون دوستاش ابروم میره؛راستی اون دوستای معروفشم میان!؟؟
_منظورت گروهexoو اعضای btsعه!؟؟
_پ ن پ ننه اقا بروسلی رو میگم خب اره دیگه
_اهم اونام هستن،خوشحالی نه!؟؟
_ای خدااا!!معلومه که نه ابروریزی جلوی اونا ؛وااای نهههه!!!!
_خب بابا زانوی غم بغل نگیر یه ساعت فروشی خوب همین نزدیکیه میریم اونجاچطوره!؟؟
_چاره ای نیست تنها راهه
......
بعد چند دقیقه به ساعت فروشی رسیدیم به ساعتاش نگاهی انداختم همشون ساعت های مارک وخوشگلی بودن هرکدومو میدیدم دوست داشتم واسه خودم بخرم!!!یکی از خوشگل تریناشو برداشتم و گفتم اینومیبرم و حسابش کردم و انداختم توی دستم
هاجین گفت خب بریم دیگه
_کجا!؟؟
_سر قبر من خب تولد دیگه!!
_هنوز که کادوشو انتخاب نکردم
_پس این چیه!؟
_این واسه خودمه؛بهم میاد نه!؟؟
_وای خداااا،،از دست تو الان وقت ساعت خریدن واسه خودته!؟؟
_پس کی وقتشه!؟؟
_هیچی ولش سریع انتخاب کن دیرشد!!!

نظرات (۲۶)

Loading...

توضیحات

رمان کره ای جنون عشق قسمت 1 پارت2

۲۰ لایک
۲۶ نظر

رمان جنون عشق قسمت 1 پارت2
لباس پسرونه هامو با یه لباس سفید بایقه مشکی و مانتوی مشکی که از کمربه پایین شطرنجی با مربع های بزرگ سفیدو مشکی بود عوض کردمو جلوشو باز گزاشتم و کلاه اسپرتمو دراوردم و شلوار لی مو هم بایه شلوار سفید وکفشامو بایه کفش مشکی که تقریبا پاشنه بلند بود عوض کردم
........
بالاخره هاجین اومد دنبالم با دیدنم انگار داشت شاخ درمیاورد!!!گفتم:چیه ادم ندیدی!!؟؟
جواب داد:اونو که دیدم ولی تاحالا فرشته ندیدم
یکی زدم توسرشو گفتم:خودتو مسخره کن!
_مسخره چیه دیونه با این تیپ دخترونه شبیه فرشته هاشدی
_باش حالا میخوای بری یانه!!
......
بالاخره حرکت کرد تقریبا یه ربع گزشت که پرسیدم :حالا چی شد که یهو خواستی بریم بیرون!؟؟
_تولد جونگوک عه
_یااااااا!!!یعنی چی!؟؟مسخره کردی منو!؟؟
_نه چرا این فکرو کردی!؟
_اخه تو الان باید اینو بهم میگفتی!؟؟
_پس کی میگفتم!؟؟
چنتا نفس عمیق کشیدم که چیزی بهش نگم
_اخه من الان کادو از کجا گیر بیارم!؟
_راست میگیا کادورو چکار میکنی!؟؟
_من چه میدونم حالا کی باید اونجا باشیم!؟؟
_ساعت یازده؛تقریبا یه ساعت و نیم دیگه!!
_وای خدا مرگت نده حالا چه خاکی بریزم توسرم!؟؟جلوی اون دوستاش ابروم میره؛راستی اون دوستای معروفشم میان!؟؟
_منظورت گروهexoو اعضای btsعه!؟؟
_پ ن پ ننه اقا بروسلی رو میگم خب اره دیگه
_اهم اونام هستن،خوشحالی نه!؟؟
_ای خدااا!!معلومه که نه ابروریزی جلوی اونا ؛وااای نهههه!!!!
_خب بابا زانوی غم بغل نگیر یه ساعت فروشی خوب همین نزدیکیه میریم اونجاچطوره!؟؟
_چاره ای نیست تنها راهه
......
بعد چند دقیقه به ساعت فروشی رسیدیم به ساعتاش نگاهی انداختم همشون ساعت های مارک وخوشگلی بودن هرکدومو میدیدم دوست داشتم واسه خودم بخرم!!!یکی از خوشگل تریناشو برداشتم و گفتم اینومیبرم و حسابش کردم و انداختم توی دستم
هاجین گفت خب بریم دیگه
_کجا!؟؟
_سر قبر من خب تولد دیگه!!
_هنوز که کادوشو انتخاب نکردم
_پس این چیه!؟
_این واسه خودمه؛بهم میاد نه!؟؟
_وای خداااا،،از دست تو الان وقت ساعت خریدن واسه خودته!؟؟
_پس کی وقتشه!؟؟
_هیچی ولش سریع انتخاب کن دیرشد!!!