قسمت52 رمان عاشقان شیطانی

۴۸ نظر گزارش تخلف
sanako&chelsea
sanako&chelsea

آیاتو که زل زده بود به آیاکو ..آیاکو هم کم نمیاورد که ! زل زده بود به آیاتو انگار مسابقه می دادن!..لایتو که یه لبخند بزرگ زده بود
کاناده:دهنت جر نخوره انقدر لبخند بزرگی زدی
بازم می خندید..کاناتو که کنار یوکاری نشسته بود و هی تدی رو می زد به یوکاری و یوکاری هم فقط لبخند می زد خخخ..شوخوابیده بود سوبارو به اثر هنری زیبایی که رو دیوار حک کرده بود نگا می کرد کو هم می خندید آزوسا هم بیکار بود روکی و رجی به هم زل زده بودن از چشماشون معلوم بود که می خوان بگن از اون یکی باهوش ترن!یوما هم از فرصت استفاده می کردگوجه های خونه رو تموم میکردهمه مشغول بودن
کاناده:راستش من سرما خوردم و..
لایتو تا الان یه لبخند بزرگ رو صورتش بود ولی تا گفتم یهو قیافش نگران شد
کاناده:؟
لایتو:همون جا بمون جلو تر هم نیا!
کاناده:وا!تازه یه جور می کنی انگار قاتل زنجیره ای دیدی-_-
آیاکو:همون بهتر نزدیک ما نیاد خخ
یوکاری:موافقم
رجی:لایتو رو سرما خوردگی حساسه واینکه بهتره امروز مدرسه نیاین
کاناده:منم می خواستم همینو بگم..آتسوکو هم سرما خورده
تا گفتم رنگ لایتو پرید
کاناده:؟
لایتو از ترس خشکش زده بود حتی نمی تونست یه کلمه هم حرف بزنه
رجی:پس لایتو آتسوکو و کاناده خونه می مونن و از اون جایی که امروز نوبت توعه کارارو انجام بدی خونه می مونی و ازشون مراقبت می کنی(و 2 تا زنگ داد به من)
کاناده:؟؟
رجی:(انگار کرمش گرفته!)لایتو باید بهتون کمک کنه پس هر وقت کاری داشتین با این صداش کنین
لایتو همین جور در حال سکته زدن بودو بالاخره اون 9 تا به اضافه ی یوکاری و آیاکو رفتن مدرسه
با آتسوکو رفتیم تو اتاقشون من چون خوابم نمیومد رو مبل اتاثق آتسوکو اینا نشستم که تلفن آتسوکو زنگ خورد..تلفن رو روی بلند گو گذاشت
یوکاری:آتسوکو سلام..مواظب باش حالتون ازاین بدتر نشه
آتسوکو:مگه از این بدترم می شه؟
آیاکو(از اونور داد زد):حالا می میری یه بار غر نزنی؟
آتسوکو:حیف الان مریضم وگرنه حالتونو می گرفتم خخ..راستی تو مدرسه چشم منو دور دیدین منحرف بازی در نیارینا!!!
یوکاری:خخخخخ سعی می کنیم!
آتسوکو:ای بچه..
که یوکاری گوشی رو قط کرد...آتسوکو هم داشت ازش گدازه می بارید خخخ
کاناده:میگما لایتو از سرما خوردن می ترسه می گم چطوره یه نقشه بکشیم؟امروز می تونیم حالشو خوب بگیریم ( وبا هم یه نقشه ی خوب کشیدیم)
10 دقیقه بعد..
درینگ درینگ
لایتو اومد:کاری دارین؟

نظرات (۴۸)

Loading...

توضیحات

قسمت52 رمان عاشقان شیطانی

۶ لایک
۴۸ نظر

آیاتو که زل زده بود به آیاکو ..آیاکو هم کم نمیاورد که ! زل زده بود به آیاتو انگار مسابقه می دادن!..لایتو که یه لبخند بزرگ زده بود
کاناده:دهنت جر نخوره انقدر لبخند بزرگی زدی
بازم می خندید..کاناتو که کنار یوکاری نشسته بود و هی تدی رو می زد به یوکاری و یوکاری هم فقط لبخند می زد خخخ..شوخوابیده بود سوبارو به اثر هنری زیبایی که رو دیوار حک کرده بود نگا می کرد کو هم می خندید آزوسا هم بیکار بود روکی و رجی به هم زل زده بودن از چشماشون معلوم بود که می خوان بگن از اون یکی باهوش ترن!یوما هم از فرصت استفاده می کردگوجه های خونه رو تموم میکردهمه مشغول بودن
کاناده:راستش من سرما خوردم و..
لایتو تا الان یه لبخند بزرگ رو صورتش بود ولی تا گفتم یهو قیافش نگران شد
کاناده:؟
لایتو:همون جا بمون جلو تر هم نیا!
کاناده:وا!تازه یه جور می کنی انگار قاتل زنجیره ای دیدی-_-
آیاکو:همون بهتر نزدیک ما نیاد خخ
یوکاری:موافقم
رجی:لایتو رو سرما خوردگی حساسه واینکه بهتره امروز مدرسه نیاین
کاناده:منم می خواستم همینو بگم..آتسوکو هم سرما خورده
تا گفتم رنگ لایتو پرید
کاناده:؟
لایتو از ترس خشکش زده بود حتی نمی تونست یه کلمه هم حرف بزنه
رجی:پس لایتو آتسوکو و کاناده خونه می مونن و از اون جایی که امروز نوبت توعه کارارو انجام بدی خونه می مونی و ازشون مراقبت می کنی(و 2 تا زنگ داد به من)
کاناده:؟؟
رجی:(انگار کرمش گرفته!)لایتو باید بهتون کمک کنه پس هر وقت کاری داشتین با این صداش کنین
لایتو همین جور در حال سکته زدن بودو بالاخره اون 9 تا به اضافه ی یوکاری و آیاکو رفتن مدرسه
با آتسوکو رفتیم تو اتاقشون من چون خوابم نمیومد رو مبل اتاثق آتسوکو اینا نشستم که تلفن آتسوکو زنگ خورد..تلفن رو روی بلند گو گذاشت
یوکاری:آتسوکو سلام..مواظب باش حالتون ازاین بدتر نشه
آتسوکو:مگه از این بدترم می شه؟
آیاکو(از اونور داد زد):حالا می میری یه بار غر نزنی؟
آتسوکو:حیف الان مریضم وگرنه حالتونو می گرفتم خخ..راستی تو مدرسه چشم منو دور دیدین منحرف بازی در نیارینا!!!
یوکاری:خخخخخ سعی می کنیم!
آتسوکو:ای بچه..
که یوکاری گوشی رو قط کرد...آتسوکو هم داشت ازش گدازه می بارید خخخ
کاناده:میگما لایتو از سرما خوردن می ترسه می گم چطوره یه نقشه بکشیم؟امروز می تونیم حالشو خوب بگیریم ( وبا هم یه نقشه ی خوب کشیدیم)
10 دقیقه بعد..
درینگ درینگ
لایتو اومد:کاری دارین؟