شنل قرمزی - قصه های کودکانه

۰ نظر گزارش تخلف
marjan namasha
marjan namasha

یک روز مادر شنل قرمزی یه سبد میوه به شنل قرمزی داد تا برای مادربزرگش ببره. ناگهان گرگی جلوی راهش سبز شد و از شنل قرمزی پرسید کجا میره. شنل قرمزی هم براش توضیح داد. تو این فاصله گرگ بد جنس با سرعت دوید سمت خونه مادربزرگ تا اونو بخوره. ولی مادربزرگ خونه نبود. بنابراین لباس مادر بزرگ رو پوشید تا شنل قرمزی رو بخوره. ولی مادربزرگ از راه رسید و گرگ بدجنس رو فراری داد.

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

شنل قرمزی - قصه های کودکانه

۰ لایک
۰ نظر

یک روز مادر شنل قرمزی یه سبد میوه به شنل قرمزی داد تا برای مادربزرگش ببره. ناگهان گرگی جلوی راهش سبز شد و از شنل قرمزی پرسید کجا میره. شنل قرمزی هم براش توضیح داد. تو این فاصله گرگ بد جنس با سرعت دوید سمت خونه مادربزرگ تا اونو بخوره. ولی مادربزرگ خونه نبود. بنابراین لباس مادر بزرگ رو پوشید تا شنل قرمزی رو بخوره. ولی مادربزرگ از راه رسید و گرگ بدجنس رو فراری داد.

کارتون و انیمیشن