آن شقایق های پارچین را بریز (مثنوی معنوی دفتر 6)
بخش 162 داستان آن لطف که خداوند به فردی رحمت کرد تا از خواب غفلت بیدار شده و دیگر فریب نخورد، و تشبیه اصحاب کهف به آن. مولوی -
خانه سر جمله پر سودا بود / صدر پروسواس و پر غوغا بود
باقی اعضا زفکر آسوده اند / و آن صدور از صادران فرسوده اند
در خزان باد و خوف حق گریز / آن شقایقهای پارین را بریز
این شقایق منع نواشکوفه هاست / که درخت دل برای آن نماست
خویش را در خواب کن زین افتکار / سر ز زیر خواب در یقظت برآر
همچو آن اصحاب کهف ای خواجه زود / رو به ایقاظا که تحسبهم رقود
\
گفت خانه تو زهر نیک و بدی / باشد از بهر گله آمد شدی
...
و تحسبهم ایقاظا و هم رقود و نقلبهم ذات الیمین و ذات الشمال و کلبهم باسط ذراعیة
نظرات