در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۶۷

۲ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

-آرام..منو..دیوونه..نکن..
با حالت مزلوم همیشگیم گفتم+حدقل گوشیمو بیار بازی کنم سرم گرم بشه..
از تو جیبش گوشیمو درآورد و گرفت سمتم..
-اینم گوشیت..تکون نخور..قیافتم اونجوری نکن..
گوشیمو گرفتم..پاهامو آوردم بالا و زانو هامو بغل کردم..
-آرام!؟!
سرمو بردم بالا.. لبخندی زدم و گفتم+ چشم..
لبخند راضیت بخشی زد و رفت به کارش برسه..نازنین کنارم نشست و کنجکاو نگام کرد..
-چی کار کردی یهو قاطی کرد؟تو این دو ساله تاحالا اینجوری ندیده بودمش..
دو سال؟!!این همه وقت با هم بودن و به من هیچی نگفته بود؟!؟چرا به من نگفته بود؟؟تا چند ماه پیش که ما هنوز خواهر برادر بودیم چرا نگفت؟؟!
+کاریش نکردم زیادی حساسه..
-پس چرا روی من اینجوری حساس نیست؟؟!
+خب من خواهرشم..
-منم عشقشم..
با شنیدن این جمله دستام خود به خود مشت شد..سعی کردم خودمو کنترل کنم..آرام به کی داری حسادت میکنی؟؟به این دختره لوس و نُنُر؟؟مثه اسمت آروم باش..لبخند تصنعی ای زدم و گفتم+حالا وقت زیاده برای این حساسیتا..
-راست میگی..پاپا قول داده یه جشن بزرگ بگیره تا نامزدی من و آرادو اعلام کنه..آخه آراد دوست نداشت کسی بفهمه ولی تو این چند وقته مخشو زدم تا راضی شد به همه بگیم نامزد کردیم..آرام جون چند سالته؟!
+۲۲ سالمه..
-خاستگارم داری؟؟!
+آره ولی ندیده ردشون میکنم..
-وا!!چرا؟!
+میخوام لیسانسم تموم بشه بعد به ازدواج فکر‌کنم..
-مگه میخوای ترشی بندازی خودتو همین الانشم دیره..اونجایی که میریم یکی از همکارای پاپا هست خیلی خوشتیپه و پولدار..ببینی عاشقش میشی..اونم مطمئناً از تو خوشش میاد بتونی مخشو بزنی عروسیمونو با هم میگیریم..
اوه اوه این برای عروسیمونم برنامه ریزی کرد..حیف که دستور از بالا صادر شده تکون نخورم وگرنه همون بالکن و تنهاییو به حرفای این نازک نارنجی ترجیح میدادم..
-نظرت چیه آرام جون؟!
+به نظر من عروسیتونو جدا بگیرین بهتره نازی جون!
-آآرراادد؟!
آراد از تو اتاق گفت-بله عزیزم..
-یه دقیقه بیا..
آراد اومد و به چهارچوب در تکیه داد..
-(آراد)بله؟
-(نازنین)مگه به این نگفتی منو نازی صدا نکنه؟!
+این به درخت میگن من اسم دارم..
-(نازنین)خوبه به تو بگم آهسته یواش؟
+برام فرقی نداره دوستام همینجوری صدام میکنن..
بلند شد و با چشمای پر اشکش دست آرادو کشید برد تو اتاق..درم پشت سرش بست..این چش شد یهو؟!مگه چی گفتم؟؟آراد گفت هار میشه من باور نکردم..

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۶۷

۴ لایک
۲ نظر

-آرام..منو..دیوونه..نکن..
با حالت مزلوم همیشگیم گفتم+حدقل گوشیمو بیار بازی کنم سرم گرم بشه..
از تو جیبش گوشیمو درآورد و گرفت سمتم..
-اینم گوشیت..تکون نخور..قیافتم اونجوری نکن..
گوشیمو گرفتم..پاهامو آوردم بالا و زانو هامو بغل کردم..
-آرام!؟!
سرمو بردم بالا.. لبخندی زدم و گفتم+ چشم..
لبخند راضیت بخشی زد و رفت به کارش برسه..نازنین کنارم نشست و کنجکاو نگام کرد..
-چی کار کردی یهو قاطی کرد؟تو این دو ساله تاحالا اینجوری ندیده بودمش..
دو سال؟!!این همه وقت با هم بودن و به من هیچی نگفته بود؟!؟چرا به من نگفته بود؟؟تا چند ماه پیش که ما هنوز خواهر برادر بودیم چرا نگفت؟؟!
+کاریش نکردم زیادی حساسه..
-پس چرا روی من اینجوری حساس نیست؟؟!
+خب من خواهرشم..
-منم عشقشم..
با شنیدن این جمله دستام خود به خود مشت شد..سعی کردم خودمو کنترل کنم..آرام به کی داری حسادت میکنی؟؟به این دختره لوس و نُنُر؟؟مثه اسمت آروم باش..لبخند تصنعی ای زدم و گفتم+حالا وقت زیاده برای این حساسیتا..
-راست میگی..پاپا قول داده یه جشن بزرگ بگیره تا نامزدی من و آرادو اعلام کنه..آخه آراد دوست نداشت کسی بفهمه ولی تو این چند وقته مخشو زدم تا راضی شد به همه بگیم نامزد کردیم..آرام جون چند سالته؟!
+۲۲ سالمه..
-خاستگارم داری؟؟!
+آره ولی ندیده ردشون میکنم..
-وا!!چرا؟!
+میخوام لیسانسم تموم بشه بعد به ازدواج فکر‌کنم..
-مگه میخوای ترشی بندازی خودتو همین الانشم دیره..اونجایی که میریم یکی از همکارای پاپا هست خیلی خوشتیپه و پولدار..ببینی عاشقش میشی..اونم مطمئناً از تو خوشش میاد بتونی مخشو بزنی عروسیمونو با هم میگیریم..
اوه اوه این برای عروسیمونم برنامه ریزی کرد..حیف که دستور از بالا صادر شده تکون نخورم وگرنه همون بالکن و تنهاییو به حرفای این نازک نارنجی ترجیح میدادم..
-نظرت چیه آرام جون؟!
+به نظر من عروسیتونو جدا بگیرین بهتره نازی جون!
-آآرراادد؟!
آراد از تو اتاق گفت-بله عزیزم..
-یه دقیقه بیا..
آراد اومد و به چهارچوب در تکیه داد..
-(آراد)بله؟
-(نازنین)مگه به این نگفتی منو نازی صدا نکنه؟!
+این به درخت میگن من اسم دارم..
-(نازنین)خوبه به تو بگم آهسته یواش؟
+برام فرقی نداره دوستام همینجوری صدام میکنن..
بلند شد و با چشمای پر اشکش دست آرادو کشید برد تو اتاق..درم پشت سرش بست..این چش شد یهو؟!مگه چی گفتم؟؟آراد گفت هار میشه من باور نکردم..