کپ؟ بماند به یادگار...

۵ نظر گزارش تخلف
hila
hila

1404/09/11
روزی از روز های سال دوازدهم :)
حقیقتا روزی بیشتر از امروز از دوازدهم بودن خوشحال و ناراحت نبودم!

هفته پیش معلم هندسه مون رفته بود سیستان و بلوچستان ، بهش گفتیم اگر میشه برامون شکلات بیار و یادش رفته بود.... و بجاش چایی کرکی که برای خودش اورده بود رو امروز اورد مدرسه و با ما تقسیم کرد! موضوع این ک این فقط مهم نیس!
فردا تولدشه و ما کار خاصی نتونستیم بکنیم بخاطر کارای شلوغ این هفته مون با یک کیک تاینی و ی شعم سوپرایزش کردیم! مودنین جذابیت داستان چیه؟ با همون ذوق کرد و ازمون تشکر کرد و حتی عکس گرفت و استوری کرد و جذاب تر از اون باهامون با همون کیک کوچولو عکس گرفت و ارزو کرد!
این ک یک شخص این قدر درک کنه و بفهمه یا این حجم قلبم مهربونی داشته باشه زیادیه! ولی میدونین داستان چیه؟
درسته سرکلاسش خیلی حرف میزنیم راجب همه چیز خیلی! یا درسمون جلوعه! یا همه مون خوب میفهمیم!
ولی همش داره یک چیزی رو بهمون یاد میده! انسان باشیم!

بعد از گذشت دو زنگ هندسه و تولد بازی !

رسیدیدم به 3 زنگ فیزیک و ازمایش و خنده و شادی! و فهمیدن این که معلممون پدربزرگ شده!

اینا ب کنار... میدونین چی جذابه؟ این اولین سالیه ک این حجم باماها راحته ... و ما تنها دختراشیم :) میدونین ی حس جذاب و دل نشینی برام داشت... :)

ولی اخر همش ی بغضی تو گلوم بود... ی درد ... ی دردی ک خفه ات میکنه... این ک سال دیگ چی؟
سال دیگ هیچ الودگی هوایی نیست ک همه تعطیل باشن و تو بری مدرسه
هیچ امتحان جامعی
هیچ مسخره بازی
هیچ ترسوندی
و هیچ معلمی که ن تنها درسش مهمه براش این قدر بهتون اهمیت بده :)

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

کپ؟ بماند به یادگار...

۴ لایک
۵ نظر

1404/09/11
روزی از روز های سال دوازدهم :)
حقیقتا روزی بیشتر از امروز از دوازدهم بودن خوشحال و ناراحت نبودم!

هفته پیش معلم هندسه مون رفته بود سیستان و بلوچستان ، بهش گفتیم اگر میشه برامون شکلات بیار و یادش رفته بود.... و بجاش چایی کرکی که برای خودش اورده بود رو امروز اورد مدرسه و با ما تقسیم کرد! موضوع این ک این فقط مهم نیس!
فردا تولدشه و ما کار خاصی نتونستیم بکنیم بخاطر کارای شلوغ این هفته مون با یک کیک تاینی و ی شعم سوپرایزش کردیم! مودنین جذابیت داستان چیه؟ با همون ذوق کرد و ازمون تشکر کرد و حتی عکس گرفت و استوری کرد و جذاب تر از اون باهامون با همون کیک کوچولو عکس گرفت و ارزو کرد!
این ک یک شخص این قدر درک کنه و بفهمه یا این حجم قلبم مهربونی داشته باشه زیادیه! ولی میدونین داستان چیه؟
درسته سرکلاسش خیلی حرف میزنیم راجب همه چیز خیلی! یا درسمون جلوعه! یا همه مون خوب میفهمیم!
ولی همش داره یک چیزی رو بهمون یاد میده! انسان باشیم!

بعد از گذشت دو زنگ هندسه و تولد بازی !

رسیدیدم به 3 زنگ فیزیک و ازمایش و خنده و شادی! و فهمیدن این که معلممون پدربزرگ شده!

اینا ب کنار... میدونین چی جذابه؟ این اولین سالیه ک این حجم باماها راحته ... و ما تنها دختراشیم :) میدونین ی حس جذاب و دل نشینی برام داشت... :)

ولی اخر همش ی بغضی تو گلوم بود... ی درد ... ی دردی ک خفه ات میکنه... این ک سال دیگ چی؟
سال دیگ هیچ الودگی هوایی نیست ک همه تعطیل باشن و تو بری مدرسه
هیچ امتحان جامعی
هیچ مسخره بازی
هیچ ترسوندی
و هیچ معلمی که ن تنها درسش مهمه براش این قدر بهتون اهمیت بده :)