خلاصه داستان:
فیلیا از خونواده‌ای میاد که نسل‌ها به پرورش قدیسه‌ها اختصاص داشتن—و خودش هم از این قاعده مستثنی نیست. اون نه‌تنها قدیسه‌ست، بلکه به عنوان قوی‌ترین قدیسه‌ی تاریخ شناخته می‌شه.
قدرت زیادش باعث می‌شه خیلی‌ها ازش دوری کنن... حتی نامزد خودش هم طاقت نمیاره و بی‌هیچ توضیحی نامزدی رو به هم می‌زنه. ولی نه‌تنها ولش می‌کنه، بلکه برای همیشه از سر بازش می‌کنه—و اونو به کشور همسایه که به یه قدیسه نیاز دارن می‌فروشه!
فیلیا که هیچ انتظاری از آینده‌اش نداره، خودش رو برای بدترین برخوردها آماده می‌کنه. چون واقعا انتظار داره کسی ازش استقبال گرم بکنه؟ معلومه که نه… اما شاید سرنوشت نظر دیگه‌ای داشته باشه.