تحفه عشق پارت 79
تنویر وارد اتاق بچه هاشد زمانه رو دید که داره برای هرسه شون لالایی میخونه وداره به مریم شیر میده .تنویر لبخندی زدو رفت پیش زمانه و گفت شیرت کم نشه یه وقت .
-نه مادر
تنویر باشنیدن لفظ مادر از دهن زمانه بغضشد ترکید و قطرات اشک از صورتش جاری شد .زمانه مریم رو گذاشت روی تشکش و دست تنویرو گرفتو گفت بریم یکم صحبت کنیم
-بریم دخترم
زمانه و تنویر کنار هم نشسته بودند که تنویر گفت زمانه دلم بدجور خونه
-صنم پیدا میشه مادر
-زمانه مگه تو نمی دونی؟
-چی رو ؟
-صنم مرده
زمانه چی بلندی گفت و شوکه تنویر رو نگاه کرد که تنویر ادامه دادوگفت دخترم رفت زمانه ترکم کرد .
زمانه شوکه تنویر رو نگاه کردو هیچی نمی گفت
ادیتی اومد خونه ولپ تاپ رو گذاشت رو میز و رفت سمت اتاقش که یه دفعه صدای گریه ی بچه شنید .رفت تو اتاق بچه ها و دید ماهیرا داره زار زار گریه میکنه .ماهیرا رو تو اغوشش گرفتو نوازشش کرد .ماهیرا به صورت ادیتی لبخند زد ادیتی هم بوسه ای به صورتش زدوگفت :چه خوبه که شما دوتا هستید .خیلی خوبه
نظرات (۸)