روایت مادر امیر کمندی شهید مدافع امنیت که در ستارخان توسط اغتشاشگران به شهادت رسید

۰ نظر
گزارش تخلف
علی پیام
علی پیام

مادر امیر کمندی، شهید مدافع امنیت که در ستارخان به شهادت رسید، ماجرای لحظه‌‌ای را که خبر شهادت فرزندش را به او دادند، تعریف کرد.
چهارشنبه چهارم آبان ماه بود که سرهنگ دوم پاسدار امیر کمندی، یکی از پاسداران نیروی زمینی سپاه در حین مقابله با اغتشاشگران در خیابان ستارخان به شهادت رسید.

او در شرایطی که مشغول انجام وظیفه و مقابله با مخلان نظم و امنیت بود، بر اثر اصابت نارنجک دستی از ناحیه سر مجروح شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

زهرا فرجی مادر شهید امیر کمندی، ماجرای شب حادثه و لحظه‌ای که خبر شهادت را به او می‌دهند، این گونه تعریف می‌کند:
"ساعت 12 و نیم شب بود که به گوشی همسرم زنگ زدند؛ علی، پسر کوچکم گوشی را گرفت و صحبت کرد. علی و داود، [پسر دیگرم] به بیرون از خانه رفتند. بسیار نگران شدم و همراهشان تا پله‌ها رفتم. با خود گفتم که احتمالاً اتفاقی برای امیر رخ داده که این ساعت زنگ زده‌اند.

در ابتدا به من گفتند که امیر زخمی شده است. داشتم لباس می‌پوشیدم که به بیمارستان بروم، وقتی بیرون از خانه رفتم دیدم که علی و داود در حال گریه‌اند. در همین حال به من گفتند: «امیر شهید شده است.» لحظه خیلی سختی برایم بود. مطمئناً این لحظه برای هر مادری سخت است.

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

روایت مادر امیر کمندی شهید مدافع امنیت که در ستارخان توسط اغتشاشگران به شهادت رسید

۰ لایک
۰ نظر

مادر امیر کمندی، شهید مدافع امنیت که در ستارخان به شهادت رسید، ماجرای لحظه‌‌ای را که خبر شهادت فرزندش را به او دادند، تعریف کرد.
چهارشنبه چهارم آبان ماه بود که سرهنگ دوم پاسدار امیر کمندی، یکی از پاسداران نیروی زمینی سپاه در حین مقابله با اغتشاشگران در خیابان ستارخان به شهادت رسید.

او در شرایطی که مشغول انجام وظیفه و مقابله با مخلان نظم و امنیت بود، بر اثر اصابت نارنجک دستی از ناحیه سر مجروح شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

زهرا فرجی مادر شهید امیر کمندی، ماجرای شب حادثه و لحظه‌ای که خبر شهادت را به او می‌دهند، این گونه تعریف می‌کند:
"ساعت 12 و نیم شب بود که به گوشی همسرم زنگ زدند؛ علی، پسر کوچکم گوشی را گرفت و صحبت کرد. علی و داود، [پسر دیگرم] به بیرون از خانه رفتند. بسیار نگران شدم و همراهشان تا پله‌ها رفتم. با خود گفتم که احتمالاً اتفاقی برای امیر رخ داده که این ساعت زنگ زده‌اند.

در ابتدا به من گفتند که امیر زخمی شده است. داشتم لباس می‌پوشیدم که به بیمارستان بروم، وقتی بیرون از خانه رفتم دیدم که علی و داود در حال گریه‌اند. در همین حال به من گفتند: «امیر شهید شده است.» لحظه خیلی سختی برایم بود. مطمئناً این لحظه برای هر مادری سخت است.

اخبار و سیاست