در حال بارگذاری ویدیو ...

دلنوشته من #2

۲ نظر گزارش تخلف
ANGELINA.GIRL
ANGELINA.GIRL

آن شخصیتی که تو از من ساخته ای اصلا وجود خارجی ندارد! من نه آنقدر تنهایم که برای سایه ام درد و دل کنم ونه آنقدر اطرافم شلوغ است که هر روز ثانیه ای در خلوت نباشم! من شاید گهگاگی اشک بریزم اما بیشتر لبخند میزنم...عاقبت؛ دنیا تمام خواهد شد و زندگانی با تمام انسان ها و شگفتی هایش به پایان میرسد. مدام با خودم تکرار خواهم کرد "میتوان با مهربانی دلِ سنگی را رام کرد". میتوان عشق را با لبخندی به لب ، بدون هیچ شاخه ای از گل سرخ هدیه داد...من آن آدم افسرده ی خسته نیستم...همه چیز فرق دارد نه عاقبت خوبی را تنهایی میبینم و نه نفرتی؛ در قلبِ سیاهی.
روزهایم میگذرد و بدون هیچ دغدغه ای صبح ها را با صدای خوش گنجشگ ها میگذرانم و به هنگامه ظهر آوای خوش گذر زندگانی را میشنوم. شب در میان تاریکی فرو می رود و مهتاب با همان نور کم سویش دل هزاران انسان را آرامش می بخشد...من از زاویه ای باز از پشت پنجره ای با شیشه های رنگی که لب طاقچه اش گل یاسی هست که هوا را مطبوع میکند...دنیای سیاه را میبینم! تو همان خواهی شد که در ذهن میسازی نه همانی که تقدیر نوشته است رو پیشانی ات...بلند شو و تلاش کن که زندگانی در حال گذر است و تو بدون خوردن شیرینی از جنس خوشبختی در حال سپری کردن عمر خود هستی!
.
.
.
یادش بخیر وقتی اینو مینوشتم احساس خوشبختی میکردم..!
الان هم خوشبختم چون شمارو دارم
مرسی که خوندی

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

دلنوشته من #2

۹ لایک
۲ نظر

آن شخصیتی که تو از من ساخته ای اصلا وجود خارجی ندارد! من نه آنقدر تنهایم که برای سایه ام درد و دل کنم ونه آنقدر اطرافم شلوغ است که هر روز ثانیه ای در خلوت نباشم! من شاید گهگاگی اشک بریزم اما بیشتر لبخند میزنم...عاقبت؛ دنیا تمام خواهد شد و زندگانی با تمام انسان ها و شگفتی هایش به پایان میرسد. مدام با خودم تکرار خواهم کرد "میتوان با مهربانی دلِ سنگی را رام کرد". میتوان عشق را با لبخندی به لب ، بدون هیچ شاخه ای از گل سرخ هدیه داد...من آن آدم افسرده ی خسته نیستم...همه چیز فرق دارد نه عاقبت خوبی را تنهایی میبینم و نه نفرتی؛ در قلبِ سیاهی.
روزهایم میگذرد و بدون هیچ دغدغه ای صبح ها را با صدای خوش گنجشگ ها میگذرانم و به هنگامه ظهر آوای خوش گذر زندگانی را میشنوم. شب در میان تاریکی فرو می رود و مهتاب با همان نور کم سویش دل هزاران انسان را آرامش می بخشد...من از زاویه ای باز از پشت پنجره ای با شیشه های رنگی که لب طاقچه اش گل یاسی هست که هوا را مطبوع میکند...دنیای سیاه را میبینم! تو همان خواهی شد که در ذهن میسازی نه همانی که تقدیر نوشته است رو پیشانی ات...بلند شو و تلاش کن که زندگانی در حال گذر است و تو بدون خوردن شیرینی از جنس خوشبختی در حال سپری کردن عمر خود هستی!
.
.
.
یادش بخیر وقتی اینو مینوشتم احساس خوشبختی میکردم..!
الان هم خوشبختم چون شمارو دارم
مرسی که خوندی

موسیقی و هنر