در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۷۳

۴ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

+نه زیاد..
منو کشید و چسبوند به خودش سرم بین سینه و گردنش بود..لباشو گذاشت رو موهام..
-بخواب کوچولو..
+من کوچولوم نازنین چیه؟
-اون هنوز به دنیا نیومده..
چشمامو بستم..خوابم نمیومد زیاد ولی انقد بغلش آروم بود که خوابم برد.
#سه چهار روز از اومدنمون میگذره..تو اون چند روز سرم به گربه گرم بود آرادم به کارای خودش و بابای ‌نازنین میرسید نازنینم وسطاش یه جولانی میداد..ولی اون حسابداره که الان میدونم اسمش دیویده به طرز عجیبی رو مخم بود..دور و برم به بهانه های الکی میچرخید منم هربار جواب سربالا بهش میدادم..تو اتاق نشستم و مشغول ور رفتن با خاکستری بودم..تو این چند وقت که پیشم بوده خودشو خوب تو دلم جا کرده..طقه ای به در خورد و پشت بندش صدای دیوید که میگفت+آرام هستی؟
به کل پسرا بفهمونم کنار اسمم خانوم بزارن به این یکی نمیتونم حالی کنم..حوصلشو نداشتم برای همین جواب ندادم..
-آرام مگه نگفتی حوصلت سر رفته؟!!میخوام ببرمت یه جای خوشگل..
پیشنهادش وسوسه انگیز بود ولی وقتی به یاد آراد افتادم پشیمون شدم..صدای در شدت گرفت..
-حالت خوبه؟؟چرا جواب نمیدی؟؟
هوفی گفتم و شالمو سرم کردم..درو باز کردم و تلبکارانه نگاش کردم..
+وقتی جواب نمیدم حتما یه چیزی هست که جواب نمیدم..
بدون اینکه دعوتش کنم از جلوی در کنارم زد و وارد اتاق شد..چه پررو..شیطونه میگه با پشت دست بزنم تو دهنش..روی کاناپه دو نفره نشست..
-دوست نداری با هم بریم بیرون؟!
+حسشو ندارم..
-تو بیا بریم یه کاری میکنم حسش بیاد..
به دیوار تکیه دادم..ابرو هامو دادم بالا(یعنی نه)..
-چرا؟
+حسش نیست..
بلند شد و رو به روم وایساد..مغزم اخطار میداد از این همه نزدیکیش..فاصلمون یه وجب بود..راه فرار نداشتم همونجوری بی هیچ عکس‌العملی وایسادم..یه دسشتو گذاشت روی دیوار..دیگه کم‌کم داشتم میترسیدم..صورتشو نزدیک کرد..دستمو گذاشتم رو سینشو حولش دادم..تعادلش یکم به هم خورد ولی سریع خودشو جمع کرد..
+دستت بهم بخوره جوری جیغ میزنم که کل روسیه بریزن اینجا..
-جرعتشو نداری..
+امتحانش مجانیه..
⬇نظرات⬇

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۷۳

۵ لایک
۴ نظر

+نه زیاد..
منو کشید و چسبوند به خودش سرم بین سینه و گردنش بود..لباشو گذاشت رو موهام..
-بخواب کوچولو..
+من کوچولوم نازنین چیه؟
-اون هنوز به دنیا نیومده..
چشمامو بستم..خوابم نمیومد زیاد ولی انقد بغلش آروم بود که خوابم برد.
#سه چهار روز از اومدنمون میگذره..تو اون چند روز سرم به گربه گرم بود آرادم به کارای خودش و بابای ‌نازنین میرسید نازنینم وسطاش یه جولانی میداد..ولی اون حسابداره که الان میدونم اسمش دیویده به طرز عجیبی رو مخم بود..دور و برم به بهانه های الکی میچرخید منم هربار جواب سربالا بهش میدادم..تو اتاق نشستم و مشغول ور رفتن با خاکستری بودم..تو این چند وقت که پیشم بوده خودشو خوب تو دلم جا کرده..طقه ای به در خورد و پشت بندش صدای دیوید که میگفت+آرام هستی؟
به کل پسرا بفهمونم کنار اسمم خانوم بزارن به این یکی نمیتونم حالی کنم..حوصلشو نداشتم برای همین جواب ندادم..
-آرام مگه نگفتی حوصلت سر رفته؟!!میخوام ببرمت یه جای خوشگل..
پیشنهادش وسوسه انگیز بود ولی وقتی به یاد آراد افتادم پشیمون شدم..صدای در شدت گرفت..
-حالت خوبه؟؟چرا جواب نمیدی؟؟
هوفی گفتم و شالمو سرم کردم..درو باز کردم و تلبکارانه نگاش کردم..
+وقتی جواب نمیدم حتما یه چیزی هست که جواب نمیدم..
بدون اینکه دعوتش کنم از جلوی در کنارم زد و وارد اتاق شد..چه پررو..شیطونه میگه با پشت دست بزنم تو دهنش..روی کاناپه دو نفره نشست..
-دوست نداری با هم بریم بیرون؟!
+حسشو ندارم..
-تو بیا بریم یه کاری میکنم حسش بیاد..
به دیوار تکیه دادم..ابرو هامو دادم بالا(یعنی نه)..
-چرا؟
+حسش نیست..
بلند شد و رو به روم وایساد..مغزم اخطار میداد از این همه نزدیکیش..فاصلمون یه وجب بود..راه فرار نداشتم همونجوری بی هیچ عکس‌العملی وایسادم..یه دسشتو گذاشت روی دیوار..دیگه کم‌کم داشتم میترسیدم..صورتشو نزدیک کرد..دستمو گذاشتم رو سینشو حولش دادم..تعادلش یکم به هم خورد ولی سریع خودشو جمع کرد..
+دستت بهم بخوره جوری جیغ میزنم که کل روسیه بریزن اینجا..
-جرعتشو نداری..
+امتحانش مجانیه..
⬇نظرات⬇