در حال بارگذاری ویدیو ...

دنیل♡پانیذ

maryam(wonho and maryam Iranain Korean copul)
maryam(wonho and maryam Iranain Korean copul)

دنیل:
پوفی کشیدم و بعد با کلی کلنجار رفتن با اونا و حرف هایی که از دیروز بود در بازم داشتم براشون تکرار میکردم تا بفهمن هم اونا کلافه شده بودن هم من .
اییییش خوب چیکار کنم میخواستم یکی رو سوپرایز کنم.
از نونا کمک خواسته بودم که اونو راضی کنه اخه منو اون خیلیییی به هم میپریدیم و اگه ازش میخواستم باهام بیاد بیرون قبول نمیکرد و البته همه اش تقصیر اونه ها¡.¡ اونه اون اول همیشه دعوا ها رو شروع میکنه و منم که نمیتونم جلوی بحث کردنم رو بگیرم باهاش بحث میکردم خلاصه ی وضعیتی بود.
از زبون پانیذ:
به اونی و اوپا که پشتش وایساده بود نگاه کردم نمیدونم چرا این دوتا ۲ روزه همه اش به من گیر دادن که با دنیل برم بیرون؟ حالا خودم از خدامه ها ولی میخوام خودمو براش ناز کنم ^_^ با صدای دادی از جام پریدم:( ای دختره سه نقطه کجایی که نیشت باز شده یااااا منو اینقدر حرص نده ها اگه نرفتی از ارثم محرومت میکنما) بعد با درد دستش رو گذاشت رو شکم برامدش که مثل فشفشه منو اوپا ونهوو رفتیم سمتش . با ترس گفتم:( اونی اونی خوبی ؟ چت شد یهو؟) با ناله گفت:( همه اش تقصیر تو دیوزه ها ازبس حرصم میدین بچه ام لگد زد) با این حرفش اوپا از پشت بغلش کردو گفت:( ای ای پسر بد بابا) اونی چپ چپ نگاهش کردو رو به من :( اگه تا ۱۰ دقیقه دیگ اماده نبودی تمام گیسات رو دونه به دونه میکنم تا حالت جا بیاد.افتاد؟) با ترس سرمو تکون دادم وقتی اونی ی حرفی میزد یعنی حتما اون کارو می کنه .
سریع لباس پوشیدم و ترگول و ورگول رفتم پایین که دیدم دنیل نشسته روی مبل و داره با اونی و اوپا هر هر میخنده . با سرفه مسلحتی میخواستم حضورم رو اعلام کنم که نشنیدن باز این کارو کردم که نشنیدن که بلند گفتم:( اهم. سلام) برگشت سمتم که اروم خنده از روی لباش رفت. وااااا لباسم بد بود؟ سرم رو اوردم پایین و به لباس قرمزم دستی کشیدم و مرتبش کردم که با صدای سرفه ونهوو اوپا به خودش اومد و اومد سمتم و گلی رو سمتم گرفت با دیدن گل مورد علاقه ام چشمام برقی زد. خداییییی من چقدرررر جنتلمنن.
بعد از خداحافظی با اونی که البته مثل این مامان نصیحتم میکرد رفتیم بیرون توی ماشین هیچ حرفی نزدیم و اونم هی شرشر عرق میریخت با تعجب گفتم:( دنیل هوا گرم نیست که چرا داری عرق میکنی؟)

نظرات (۳۷)

Loading...

توضیحات

دنیل♡پانیذ

۱۲ لایک
۳۷ نظر

دنیل:
پوفی کشیدم و بعد با کلی کلنجار رفتن با اونا و حرف هایی که از دیروز بود در بازم داشتم براشون تکرار میکردم تا بفهمن هم اونا کلافه شده بودن هم من .
اییییش خوب چیکار کنم میخواستم یکی رو سوپرایز کنم.
از نونا کمک خواسته بودم که اونو راضی کنه اخه منو اون خیلیییی به هم میپریدیم و اگه ازش میخواستم باهام بیاد بیرون قبول نمیکرد و البته همه اش تقصیر اونه ها¡.¡ اونه اون اول همیشه دعوا ها رو شروع میکنه و منم که نمیتونم جلوی بحث کردنم رو بگیرم باهاش بحث میکردم خلاصه ی وضعیتی بود.
از زبون پانیذ:
به اونی و اوپا که پشتش وایساده بود نگاه کردم نمیدونم چرا این دوتا ۲ روزه همه اش به من گیر دادن که با دنیل برم بیرون؟ حالا خودم از خدامه ها ولی میخوام خودمو براش ناز کنم ^_^ با صدای دادی از جام پریدم:( ای دختره سه نقطه کجایی که نیشت باز شده یااااا منو اینقدر حرص نده ها اگه نرفتی از ارثم محرومت میکنما) بعد با درد دستش رو گذاشت رو شکم برامدش که مثل فشفشه منو اوپا ونهوو رفتیم سمتش . با ترس گفتم:( اونی اونی خوبی ؟ چت شد یهو؟) با ناله گفت:( همه اش تقصیر تو دیوزه ها ازبس حرصم میدین بچه ام لگد زد) با این حرفش اوپا از پشت بغلش کردو گفت:( ای ای پسر بد بابا) اونی چپ چپ نگاهش کردو رو به من :( اگه تا ۱۰ دقیقه دیگ اماده نبودی تمام گیسات رو دونه به دونه میکنم تا حالت جا بیاد.افتاد؟) با ترس سرمو تکون دادم وقتی اونی ی حرفی میزد یعنی حتما اون کارو می کنه .
سریع لباس پوشیدم و ترگول و ورگول رفتم پایین که دیدم دنیل نشسته روی مبل و داره با اونی و اوپا هر هر میخنده . با سرفه مسلحتی میخواستم حضورم رو اعلام کنم که نشنیدن باز این کارو کردم که نشنیدن که بلند گفتم:( اهم. سلام) برگشت سمتم که اروم خنده از روی لباش رفت. وااااا لباسم بد بود؟ سرم رو اوردم پایین و به لباس قرمزم دستی کشیدم و مرتبش کردم که با صدای سرفه ونهوو اوپا به خودش اومد و اومد سمتم و گلی رو سمتم گرفت با دیدن گل مورد علاقه ام چشمام برقی زد. خداییییی من چقدرررر جنتلمنن.
بعد از خداحافظی با اونی که البته مثل این مامان نصیحتم میکرد رفتیم بیرون توی ماشین هیچ حرفی نزدیم و اونم هی شرشر عرق میریخت با تعجب گفتم:( دنیل هوا گرم نیست که چرا داری عرق میکنی؟)

موسیقی و هنر